کتاب سرخ و سپید

Sorkh-o-Sepid
کد کتاب : 115518
شابک : 978-6009872510
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 188
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 22 اردیبهشت
خالد نویسا
خالد نویسا(۱۳۵۰ش)، نویسنده و ژورنالیست است. نویسا در دردههء شصت با داستان های پولیسی آشنا شد. این داستان ها او را با دنیای ماجراها وحوادث داستان ها آشنا ساخت که به این ترتیب ذوق نویسنده گی را دروی ایجاد کرد. درجریان سال های که رسانه ها در افغانستان محدود و کتاب ها یگانه منبع فرو نشاندن عطش و ذوق هنری را تشکیل می داد، میل به نویسنده گی در او تقویت یافت تا آنکه از اواسط دهه شصت به نویسندگی آغاز میکند و در مهاجرت ادامه میدهد.نخستین اثرنویسا مجموعه ای از داستان های کوتاه تحت نام فصل پنجم است که د...
قسمت هایی از کتاب سرخ و سپید (لذت متن)
هاجرو در پس پنجرهٔ بالاخانه ایستاده بود و به حویلی همسایه دزدانه گردن می کشید. در خانهٔ همسایه مردها و زن ها مثل حشرات جمع شده بودند. عروس را می بردند و زن ها آهنگ «آهسته برو» را بی سر بی سر می خواندند و دف می زدند. هاجرو؛ مثل اینکه او را می بردند و از بند می رهانیدند، لبخندی زد: دختر همسایه چقدر خوشبخت است. او را می برند. می گویند آدمش تحصیل کرده است. هاجرو چنین اندیشید و از پشت شیشهٔ پنجره که دانه های باران بر آن خشک شده بودند قدبلندک می کرد و به خانهٔ همسایه می نگریست. به خوشبختی آن طرف دیوار و به حزن و اندوه خودش در این طرف دیوار می اندیشید. این طرف دیوار خانه وحشت بود، سردی و ناقراری بود، آن طرف دیوار سرور بود، جشن و آزادی بود. هاجرو دیروز دیده بود که چهار مرد دبنگ آمدند و دیگ ها و چلوصاف ها را از ته خانه ی شان بردند، قالین ها را به عاریت گرفتند و دوشک های پوش مخملی را از پسخانه شانه زده بردند. لالا، برادر بزرگ هاجرو، آن ها را رهنمایی می کرد. «صاحب، صاحب» و «قربان، قربان» می گفت و تکلف و شیرین کلامی به خرچ می داد...