1. خانه
  2. /
  3. کتاب چقدر در تاریکی بالا می رویم

کتاب چقدر در تاریکی بالا می رویم

5 از 1 رأی

کتاب چقدر در تاریکی بالا می رویم

How High We Go in the Dark
٪10
350000
315000
معرفی کتاب چقدر در تاریکی بالا می رویم
رمان «چقدر در تاریکی بالا می‌رویم» اثر سکویا ناگاماتسو، که در ژانویه‌ی ۲۰۲۲ توسط ویلیام مورو در آمریکا و بلومزبری در بریتانیا منتشر شد، یکی از جاه‌طلبانه‌ترین و در عین حال لطیف‌ترین آثار علمی‌ـ‌تخیلی ادبی سال‌های اخیر است. این کتاب با ساختاری اپیزودیک اما همبسته، آینده‌ی نزدیکی را ترسیم می‌کند که در آن ویروسی باستانی، برخاسته از دل یخ‌های در حال ذوب سیبری، جهان را وارد دوره‌ای تازه از سوگ، دگرگونی و بازنگری اجتماعی می‌کند. ناگاماتسو به‌جای روایت خطی و متکی بر یک قهرمان، طیفی از صداها و زندگی‌های پراکنده اما درهم‌تنیده را کنار هم می‌نشاند تا نشان دهد چگونه انسانیت در میانه‌ی فاجعه خود را از خلال روابط، یادها و میل به معنا ادامه می‌دهد. نویسنده با انتخاب ساختاری موزاییکی، جهانی را پیش چشم خواننده قرار می‌دهد که هم آشناست و هم بیگانه: جهانی که فناوری‌های نوین، معماری مناسکی، فضاهای سوگواری و حتی تجربیات زیستی در آن بازتعریف شده‌اند. در این میان با شخصیت‌هایی روبه‌رو می‌شویم که هر یک حامل قطعه‌ای از یک تراژدی جمعی‌اند-مادری که در سوگ است، کارمند پارکی که با بیماری لاعلاج دست‌وپنجه نرم می‌کند، دانشمندی که اخلاق، علم و درمان را در آزمایشگاه خود از نو می‌سنجد، و حتی موجوداتی که مرز میان انسان و حیوان را درهم می‌شکنند. ناگاماتسو این صداها را نه برای نمایش تنوع، بلکه برای نشان دادن یک حقیقت بنیادین کنار هم قرار می‌دهد: اینکه در دل تاریکی، روایت‌های فردی همچنان پیوندهای پنهان و پایداری با یکدیگر دارند. مضمون اصلی رمان، تاب‌آوری انسان در برابر نیروهای ویرانگر زمان است. جهان آینده، با اینکه درگیر طاعون تازه و پیامدهای اقلیمی است، همچنان پر از تلاش‌های کوچک و بزرگ برای بقا، مراقبت و بازسازی معناست. ناگاماتسو نشان می‌دهد که تاب‌آوری چیزی بیش از ایستادگی فیزیکی است؛ نوعی بازآفرینی مداوم خود در برابر واقعیتی متغیر است. در کنار آن، غم و سوگواری به‌عنوان نیرویی شکل‌دهنده مطرح می‌شوند-نه صرفا تجربه‌ای دردناک، بلکه فرایندی که جوامع را به خلق آیین‌ها، فناوری‌ها و فضاهای جدید وامی‌دارد. نگاه نویسنده به سوگ، هم فلسفی است و هم انسانی: مرگ بخشی از زیست است، اما درک ما از مرگ و میر، جوهره‌ی نوآوری فرهنگی و احساسی را شکل می‌دهد. ساختار چندصدایی رمان نشان می‌دهد که زندگی‌ها- حتا وقتی شکسته -بر یکدیگر اثر می‌گذارند. اپیزودها شاید در زمان و مکان از هم دور باشند، اما رگ‌های زیرین روایت آنها را به هم پیوند می‌دهد و تصویر بزرگ‌تری از بشریت در حال گذار می‌سازد. این رویکرد، در کنار نثر حساس و تصویری ناگاماتسو، به کتاب کیفیتی شاعرانه می‌بخشد که گاهی به مرز مراقبه و فلسفه نزدیک می‌شود. البته این سبک روایی برای همه‌ی خوانندگان یکسان عمل نمی‌کند. کسانی که به روایت خطی و جمع‌بندی‌های مشخص خو گرفته‌اند، ممکن است ساختار تکه‌تکه‌ی کتاب را چالشی بدانند. برخی خطوط داستانی به عمد پایان باز دارند و جهان‌ـ‌سازی گسترده‌ی نویسنده گاه بیشتر به حس‌وحال تکیه می‌کند تا طرح داستانی. اما برای خوانندگانی که به ادبیات گمانه‌زن، ساختارهای موزاییکی و رمان‌هایی که از خلال فرم درباره‌ی معنا سخن می‌گویند علاقه دارند، این ویژگی‌ها نه نقص، بلکه بخشی از جذابیت اثر است. «چقدر در تاریکی بالا می‌رویم» رمانی است درباره‌ی آینده، اما در نهایت درباره‌ی انسان است-انسانی که در مواجهه با مرگ، فقدان و تغییر، همچنان قادر است پیوند بسازد، یاد نگه دارد و راهی به‌سوی روشنایی بیابد، حتی اگر مسیرش از دل تاریکی بگذرد.
درباره سکویا ناگاماتسو
درباره سکویا ناگاماتسو
سکویا ناگاماتسو رمان نویس، نویسنده داستان کوتاه و استاد آمریکایی است.ناگاماتسو مدرک لیسانس هنر در انسان شناسی از کالج گرینل و مدرک کارشناسی ارشد هنرهای زیبا در نویسندگی خلاق از دانشگاه ایلینوی جنوبی دریافت کرد.ناگاماتسو در اوآهو و سانفرانسیسکو بزرگ شد و در مدرسه Pinewood، یک دبیرستان خصوصی در لوس آلتوس هیلز، تحصیل کرد، جایی که او عشق خود را به نوشتن خلاق نسبت می دهد.او در حال حاضر در مینیاپولیس، مینه سوتا به همراه همسرش، کول ناگاماتسو، گربه‌شان، کالاهیرا، یک سگ فنریس و یک سگ روباتیک سونی آیبو به نام کالوینو زندگی می‌کند. او ریشه ژاپنی دارد و حدود دو سال قبل از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در شهر نیگاتا، ژاپن زندگی می کرد.
قسمت هایی از کتاب چقدر در تاریکی بالا می رویم

تازگی‌ها مدام به زمان‌هایی که سرتاپای اعضای گروه آغشته به گل و آب بود، به آن اتاق تمیز سرهم‌بندی‌شده و ماسک‌هایی که فیلترهای آن‌ها نیاز به تعویض داشت، فکر می‌کنم. به نظر من تصمیم دیو در مورد تزریق ویروس به یک موش، یکی از بدنام‌ترین ناقلان بیماری در تاریخ، اشتباه بود. گفته‌اند که هر چیز غیرعادی را گزارش دهیم، قرنطینه باید تمدید شود و هردو هفته باید منتظر محموله تدارکات باشیم. گفته‌اند در صورت نیاز تیم‌های پزشکی مقابله با خطرات زیستی به اینجا اعزام خواهند شد. هرشب حین تماس تصویری با خانواده‌ام به خواب می‌روم. همیشه وقتی بیدار می‌شوم انتظار دارم یک جای کار بلنگد - تب، خشکی گردن یا التهاب پوست. توی آینه سانت به سانت بدنم را وارسی می‌کنم. همه ما منتظر همه‌چیز و هیچ‌چیز هستیم. رویای برگشتن به خانه و به‌آغوش‌کشیدن خانواده‌ام را می‌بینم. در دنیای واقعی، مردم خودشان را با بی‌اطلاعی، سیاست و اعتقاداتشان تسلی می‌دهند اما اینجا در میان این گنبدها فقط اعداد و ارقام هستند که اهمیت دارند. یولیا بی‌خیال دویدن شد و پرتره اعضای تیم را هم نیمه‌کاره رها کرد. یکسره به خودمان می‌گوییم که کارمان را تمام می‌کنیم و به خانه برمی‌گردیم. بعضی روزها خودم هم این حرف را باور می‌کنم. لباس‌های زمستانی دخترم را می‌پوشم، دوگو را برمی‌دارم و وارد توندرا می‌شوم. کلارا را زیر شفق قطبی در کنار خودم تجسم می‌کنم. سوار ماشین‌های همه‌جارو نمی‌شوم. پیاده راه می‌افتم و خودم را به لبه‌ی دهانه می‌رسانم. پیش خودم تصور می‌کنم که مجسمه، آن ویروس و تمام چیزهای دیگری را که یخ از ما پنهان کرده بود، می‌مکد و شکم سنگی‌اش از تمام چیزهایی که می‌توانند به ما آسیب برسانند، پر می‌شود. به دخترم می‌گویم دوستش دارم و دوگو را توی دهانه می‌اندازم. منتظرم تا زمین تمام آن چیزهای دفن‌نشده را بازپس بگیرد. پیاده به پایگاه برمی‌گردم. به سختی می‌توانم نفس بکشم.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب چقدر در تاریکی بالا می رویم" ثبت می‌کند