نمایشنامه «شبکه»، اقتباس لی هال از فیلمنامه مشهور پدی چایفسکی، نمونهای موفق از انتقال یک اثر سینمایی کلاسیک به صحنهی تئاتر است که هم وفاداری به متن اصلی دارد و هم با بازخوانی خلاقانه، آن را در چشمانداز رسانهای امروز معاصر میسازد. این اثر نخستین بار در نوامبر ۲۰۱۷ در تئاتر ملی لندن، به کارگردانی ایوو ون هوو و با بازی درخشان برایان کرانستون در نقش هاوارد بیل به روی صحنه رفت، و سپس در دسامبر ۲۰۱۸ به برادوی منتقل شد. از همان ابتدا، استقبال پرشور منتقدان و تماشاگران نشان داد که مضمون اصلی «شبکه» نقد پیوند خطرناک میان رسانه، نمایش و سرمایه نهتنها کهنه نشده بلکه بیش از گذشته اهمیت یافته است. داستان در دل نظام تلویزیونی خیالی یونایتد (UBS) میگذرد. هاوارد بیل، گوینده خبری که سالها چهرهی آشنا و قابل اعتماد مخاطبان بوده، ناگهان به دلیل افت شدید رتبهبندیها با خبر اخراج مواجه میشود. واکنش او در آخرین پخش زنده تکاندهنده است: اعلام میکند که قصد دارد ظرف یک هفته خودکشی کند. همین انفجار ناگهانی، که در ظاهر باید باعث سقوط او میشد، تبدیل به لحظهای محوری میگردد؛ شبکه، بهجای حذف، تصمیم میگیرد این خشم و پریشانی را به خوراکی رسانهای بدل کند. بیل در ادامهی برنامههایش به چهرهای غیرقابل پیشبینی، صریح و شورانگیز تبدیل میشود؛ صدایی که گویی بیواسطه از دل اضطراب و نارضایتی اجتماعی برمیخیزد. جملهی معروفش، «من خیلی عصبانیام و دیگر این را تحمل نمیکنم»، از قاب تلویزیون فراتر میرود و به شعاری جمعی بدل میشود. لی هال در اقتباس خود، بخش زیادی از دیالوگهای گزندهی چایفسکی را دستنخورده نگاه میدارد، اما با حذف یا تعدیل زیرداستانهایی چون خط روایی تروریستها یا روابط شخصی فرعی، تمرکز بیشتری بر خود رسانه، بازی با رتبهبندی و منطق نمایش میگذارد. در نتیجه، آنچه روی صحنه میبینیم بیش از هر چیز برخورد میان دو منطق است: روزنامهنگاری اخلاقی و حقیقتمحور در برابر سودآوری و تبدیل خشم به کالا. شخصیت مکس شوماخر بهعنوان وجدان اخلاقی ماجرا حضور دارد، در حالی که دایانا کریستنسن نمایندهی بیپروایی مدیری است که تنها عدد و آمار بیننده را میبیند. در این میان، هاوارد بیل در مرز میان پیامبر صادق و عروسک خیمهشببازی شرکتها گرفتار میشود؛ انسانی شکننده که صداقت رادیکال او نیز نهایتا توسط همان سیستمی که نقدش میکند، مصرف و بلعیده میشود. اقتباس هال و کارگردانی ون هوو با بهرهگیری از زبان چندرسانهای، ابعاد تازهای به این نقد اجتماعی میدهد. صحنه به استودیوی تلویزیونی بدل میشود؛ پردههای بزرگ و دوربینها، تصویرها را در لحظه ضبط و پخش میکنند؛ حتی تماشاگران گاه در مقام مخاطب زندهی یک برنامه تلویزیونی قرار میگیرند. این انتخاب نه فقط تجربهای بصری پرانرژی میآفریند، بلکه خود به بخشی از پیام اثر بدل میشود: اینکه رسانه، زندگی روزمره ما را اشباع کرده و مصرف اخبار اغلب در بستری منفعلانه و نمایشی صورت میگیرد. قدرت این اقتباس در بهروز کردن طنز پیشگویانهی چایفسکی است. اگر در سال ۱۹۷۶ نقد او متوجه خطرات درهمآمیختن سرگرمی و خبر بود، در قرن بیستویکم با ظهور شبکههای اجتماعی، پلتفرمهای آنلاین و رسانههای مبتنی بر خشم و واکنش فوری، این خطر چند برابر شده است. در چنین چشماندازی، نمایشنامهی «شبکه» دیگر نه فقط هشداری برای آینده، بلکه تصویری دقیق از اکنون ماست. با این حال، اقتباس خالی از کاستی نیست. برای برخی تماشاگران آشنا با فیلم اصلی، خطوط روایی و شخصیتها شاید بیش از حد آشنا به نظر برسند و عنصر شگفتی کمرنگ شود. از سوی دیگر، مقیاس بزرگ صحنهپردازی و اتکای شدید به جلوههای بصری در برخی اجراها خطر تحتالشعاع قرار دادن لحظات درونی و روانشناختی شخصیتها را در پی دارد. در مجموع، «شبکه»ی لی هال نمونهای شاخص از اقتباس نمایشی است که هم میراث اصلی را حفظ میکند و هم با افزودن زبان بصری و ریتم تئاتری، آن را برای جهان معاصر ضروری و زنده میسازد. این اثر ما را به تأملی جدی وا میدارد: تا چه حد خشم و حقیقت در رسانههای امروز واقعا شنیده میشوند، و تا چه حد به کالایی برای فروش بیشتر تبدیل میگردند؟ پرسشی که بیش از هر زمان دیگر، ما مخاطبان مدرن رسانه ناگزیر از رویارویی با آن هستیم.
درباره لی هال
لی هال (1966- ) نویسنده و ترانه سرای انگلیسی است. او بیشتر برای نوشتن فیلمنامه فیلم بیلی الیوت و کتاب و اشعار برای اقتباس از آن به عنوان یک موزیکال صحنهای به همین نام شناخته شده است.