کامران کودکی نکرده بود و علاقهای به بیان احساسات و معاشرت با آدمها نداشت. به ظاهر موفق بود اما ترکهای جدی روی زندگیاش بود که آنها را نمیدید. از خودم میپرسم چرا پدرها و مادرها به بچههاشون نمیگن دوستت داریم؟! چرا نمیگن تو برام با ارزشی؟ همینجوری که هستی، بدون هیچ دستاوردی. این بهترین حرفی بود که از ذهنم گذشت: «مهسای عزیز! تو ارزشمندی!» اگر به دو سال پیش برگردم حتما نامهای برای خودم جایی جاسازی میکنم و به خودم هشدار میدهم که از آدمهای سمی دوری کن، از آدمهای خودشیفته دوری کن، کمی خودت را دوست داشته باش. فقط کمی.
اگر بخواید به عنوان یک کتاب تخصصی در حوزهی روانشناسی و بیماریهای روان بهش نگاه کنید، کتاب مناسبی نیست. اما اگر دوست دارید یه اطلاعاتی رو از دنیای بیماریها و اختلالات روانی بدونید که خسته کننده نباشه و در قالب داستان باشه بسیار بسیار پیشنهاد مناسبیه . دیگه بستگی به خود شما داره ، من از خوندن این کتاب لذت بردم .