کتاب «خداحافظ ماه!» داستان کوتاهی دربارهی جنگ و اندیشهی صلح است. ماجرای کتاب از جنگی میگوید که عدهای سرباز به سرپرستی فرماندهای آمادهی حضور در خط مقدم و نبرد با دشمن میشوند. از قضا در بین سربازان، شاعری حضور دارد که به او نه سلاحی میرسد و نه قمقمهی آب و ظرف غذایی.
در هر برگ از کتاب «خداحافظ ماه!» تصاویری از تنهی قطع شدهی درختان، جای گلوله بر روی آنها و پرندههای در حال پرواز کشیده شده است. یک برگ، داستان جنگی کتاب را روایت میکند. برگی دیگر، شعر کوتاهی از حس شاعر را نسبت به آن موقعیت بیان میکند. برای نمونه، تصویرگر در پسزمینهی شعری که در بخش گزیدهی کتاب آمده است، درختان بیسری را به تصویر کشیده است که در دو طرف صفحه قرار دارند. نقش گلولهها از طرف ما و از طرف دشمن، بر تنهی درختان قرو رفته است. هر دو طرف میجنگند، هر دو طرف پناه میگیرند در سنگرهایشان.
داستان کتاب «خداحافظ ماه!» به همراه تصاویر درخشان و شعرهای شاعر، با همدیگر تکمیلکنندهی روایتی از صلح هستند. در جهانی که پرندگان روی درختان ما و دشمن در حال پرواز و نشستن هستند. در جهانی که نور ماه به همهی ما یکسان میتابد و شب سکوتی محض است! چگونه میتوانیم جنگ کنیم؟