«فکر بکر کن (دهکدهٔ حلبی تنبل)» داستانی کودکانه است که در فضایی خیالی و طنزآمیز روایت میشود. کتاب در قالب قصهای فانتزی، زندگی اهالی دهکدهای را به تصویر میکشد که به تنبلی و بیتفاوتی نسبت به مشکلات عادت کردهاند. این اثر در سال ۱۴۰۳ منتشر شده و برای گروه سنی ۱۰ سال به بالا مناسب است. نویسنده با خلق شخصیتهایی با نامهای تکراری و ساده، فضای یکنواخت و بیتحرک دهکده را نشان میدهد. در این میان، شخصیت اصلی یعنی هکچهل با روحیهای متفاوت و خلاق، تلاش میکند تا با اختراعات و ایدههای تازه، مشکلات دهکده را حل کند. کتاب با بهرهگیری از عناصر طنز، اختراعات عجیب و ماجراهای غیرمنتظره، به موضوعاتی چون مسئولیتپذیری، اهمیت فکر کردن و مقابله با بیتفاوتی میپردازد. تصاویر کتاب نیز نقش مهمی در فضاسازی و انتقال پیام داستان دارند و به جذابیت آن برای مخاطبان نوجوان افزودهاند.
«در دهکدهٔ حلبی تنبل جملهای که بیشتر از همه گفته میشد این بود: «برای ما فکر بکر نکن!» هکچهل حداقل روزی چهل بار این جمله را میشنید. با گذشت زمان، رنگ و رو و ظاهر اهالی دهکده تغییر میکرد. حالا چطور بود که فکر و دیدگاهشان تغییر نمیکرد. همینطور حرفها و کارهایشان... هک چهل خیلی پرشور و بانشاط بود. اهالی دهکدهٔ حلبی تنبل هم در مقاومت کردن اصرار داشتند. هکچهل میگفت: «چه میشود از آن حلبیها بادنما درست کنیم؛ جهت باد را ببینیم؟» اهالی میگفتند: «برای ما فکر بکر نکن! باد از هر جهتی بخواهد بوزد، میوزد.» «کاش آن فنرهای قدیمی را به تلمبه وصل کنیم تا آب را بهراحتی از زیر زمین بالا بکشیم.» «برای ما فکر بکر نکن! آب هر طور بخواهد جاری میشود.» «وقتی که باران نمیبارد، محصولاتمان خشک میشود. کاش سیستم آبیاری درست کنیم.» «سیستم چیچی؟ ای ناقلا. برای ما فکر بکر نکن!» خب. فکر میکنید هکچهل به آن حرفها توجهی کرد؟ اگر گوش میداد که مثل بقیه یا یک گوشه خودش را میخاراند یا روی مبل دراز کشیده بود. اما او این کار را نکرد. او فنرهای بیرونزده از مبلها، قوطی حلبیهایی که به پایش گیر کرده بودند و سیمهای پخش و پلای فراموششده را جمع کرد.»