کتاب سوگ مادر

Mourning
کد کتاب : 17909
شابک : 978-9643128937
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 125
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 16
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب سوگ مادر اثر شاهرخ مسکوب

"سوگ مادر" مجموعه ای از یادداشت های به جا مانده از "شاهرخ مسکوب" است که احساسات خالص وی را به دور از انتظار برای چاپ این دل نوشته ها در بردارد. همین مساله سبب شده تا این اثر، ژرف ترین و خالص ترین احساساتی را که یک انسان می تواند بروز دهد، بدون ملاحظاتی که خاصه ی انتشاراتی هاست، در برداشته باشد.
این کتاب پناهگاه امنی است برای "شاهرخ مسکوب" و هر کسی که در "سوگ مادر" به ماتم نشسته، تا دمی در آن بیاساید و بار سنگین این مصیبت را برای لحظاتی هم که شده در میان سطرها پایین بگذارد؛ باشد که هنگام ورود دوباره به دنیای واقعیت، اندکی سبک تر از قبل با این مساله کنار بیاید. "شاهرخ مسکوب" اما این سطرها را بدون هیچ نقش و نقابی به رشته ی تحریر درآورده است؛ او ناب ترین و طبیعی ترین احساساتش را که با توانایی ذاتی و صیقل خورده ی ادبیاتی اش درآمیخته است، روی کاغذ می آورد و برای این کار به جز همان استعداد و ناخودآگاه ادبی صیقل یافته، هیچ زرق و برق اضافی به نوشته نمی دهد.
از دست دادن مادر برای هر انسانی، تجربه ای سخت و تکان دهنده است که به اشکال مختلف بروز می کند. فرزندی که حیات خود را وامدار وجود مادر است، با از دست دادن او، گویی حیات خویشتن را به طور نسبی از دست می دهد. وجود مادر در زندگانی "شاهرخ مسکوب" همواره پررنگ بوده و بدیهی است که "سوگ مادر" نیز، غمی پررنگ بر تابلوی زندگی او پاشیده است. او که سختی حبس و دیگر دشواری های زندگی را با یاد مادر سپری کرده، اکنون در این کتاب نیز از غم او به خود او رجوع می کند تا این اتفاق ناگوار را تاب بیاورد.

کتاب سوگ مادر

شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامه شناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی علمیه ی تهران گذراند و ادامه ی تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته ی حقوق فارغ التحصیل شد. نخستین نوشته هایش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسیر اخبار خارجی در روزنامه« قیام ایران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقیق در حوزه ی فرهنگ، ادبیات و ترجمه روی آورد. او پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات...
قسمت هایی از کتاب سوگ مادر (لذت متن)
من در تن مادرم زندگی می کردم و اکنون او در اندیشه ی من زندگی می کند. من باید بمانم تا او بتواند زندگی کند. تا روزی که نوبت من نیز فرارسد به نیروی تمام و با جان سختی می مانم. امانت او به من سپرده شده است. دیگر بر زمین نیستم، خود زمینم و به یاری آن دانه ای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم تا بارور باشم.

چند روزی ست که از نوشتن گریزان. هنوز نمی خواهم مرگ مادرم را باور کنم و انگار نوشتن درباره این مرده مرگ او را مسجل می کند. حداقل این است که مرا به شدت خسته می کند. روزهای بدی است. خدایا تو که می توانی آن بهشت کذایی را بیافرینی چرا ما را اسیر چنین جهنمی کرده ای؟ به تو هیچ امیدی ندارم. هر چه هست در من است، به شرط ها و شروط ها. خنده دار است و لی راستی انگار اعصابم درد می کند. همه ی این روزهای اخیر جانم لخت و سنگین بوده است. گویی سربی در ان است که پیوسته مرا فرومی کشد و زمین گیر می کند. سرم خسته و مغزم تنبل است و چیزی در آن است که از کوفتگی فروافتاده است. مثل مردی که از راهی سخت و دراز رسیده باشد و از فرط خستگی، گرسنگی و تشنگی را از یاد برده، بر آستانه ی در خانه اش به خاک افتاده باشد. صبح ها از همیشه بدتر است. مامان گنجشک ها را خیلی دوست داشت و جیک جیک آن ها را که می شنید گاه بی اختیار می گفت جان! هر روز با صدای گنجشک ها از خواب بیدار می شوم و می بینم از مادرم خبری نیست. چقدر تنها شده ام..