رمان «آغوش شب» نوشتهی ویکتور دار، اثری شاخص از ادبیات جنایی و نوآر فرانسوی است که نخستین بار در سال ۱۹۵۱ منتشر شد. دار که بیشتر بهعنوان روزنامهنگاری با نگاهی تیزبین به حاشیههای اجتماعی و فساد اداری شناخته میشد، در این اثر نیز همان نگاه منتقدانهی خود را به جهان پیرامون منتقل میکند. رمان داستان بازپرس جوانی بهنام بلانش را روایت میکند که در آغاز فردی قانونمدار و وظیفهشناس است، اما بهتدریج در جریان یک پروندهی جنایی پیچیده درگیر شبکهای از فساد، وسوسه و فروپاشی اخلاقی میشود. روند سقوط او، که از کنجکاویهای کوچک آغاز و به تباهی کامل ختم میگردد، مرکز ثقل رمان را شکل میدهد. نکتهی برجسته در سبک دارد، خلق فضایی تاریک و خفقانآور است که بهخوبی با محتوای اثر همخوانی دارد. او با قلمی موجز اما سرشار از جزئیات، صحنههایی خلق میکند که هم ملموس و واقعیاند و هم نوعی هالهی کابوسوار بر آنها سایه انداخته است. در واقع، برخلاف بسیاری از آثار جنایی آمریکایی مانند آثار ریموند چندلر یا دشیل همت، که بیشتر بر تعلیق و معمای جرم تمرکز دارند، دار بهجای گرهگشایی پلیسی، به کاوش درون انسان میپردازد. بازپرس بلانش برای او تنها یک شخصیت داستانی نیست، بلکه نمونهای از انسان مدرن است که در میانهی وسوسههای قدرت، پول و لذت گرفتار میشود و توانایی مقاومت خود را از دست میدهد. از این منظر، «آغوش شب» فراتر از یک رمان پلیسی یا جنایی ساده است. این اثر میتواند در سنت ادبیات اگزیستانسیالیستی پس از جنگ جهانی دوم نیز جای بگیرد. فضایی که دارد خلق میکند، به همان اندازه که نوآر است، حامل پرسشی فلسفی نیز هست: انسان در جهانی بیثبات و پر از فساد، تا کجا میتواند بر ارزشهای اخلاقی پایدار بماند؟ سقوط تدریجی بلانش بازتابی از این اضطراب جمعی است که جامعهی فرانسه در دههی ۱۹۵۰ تجربه میکرد؛ جامعهای که هنوز از زخمهای جنگ و اشغال رهایی نیافته بود و بهدنبال بازتعریف هویت و اخلاقیات خویش بود. عنصر دیگری که در رمان اهمیت دارد، حضور زنان در مقام شخصیتهایی دوگانه است؛ از یکسو اغواگر و فریبنده و از سوی دیگر قربانی و اسیر شرایط. این چهرهی چندلایه از زنان، یکی از شاخصههای نوآر کلاسیک است که دار آن را با دقتی خاص به ادبیات فرانسه وارد میکند. حتی عنوان رمان، «آغوش شب»، خود استعارهای از نقابهای زیبایی و اغواست که بر واقعیتهای تاریک انسانی پوشیده میشود. در نهایت، میتوان گفت «آغوش شب» بیش از آنکه داستانی دربارهی کشف حقیقت یا مجازات مجرم باشد، روایتی است از شکنندگی اخلاق و سقوط انسان. اثری که در عین تعلق داشتن به ژانر جنایی، با لحن شاعرانه، نثر موجز و فضای تلخ و وهمآلود خود، جایگاهی ویژه در میان ادبیات فرانسه یافته است. این رمان همچنان خواننده را به چالش میکشد تا نهتنها سرنوشت بازپرس بلانش را دنبال کند، بلکه در آینهی او به بازاندیشی در باب وسوسهها و ضعفهای انسانی بپردازد.
درباره فردریک دار
فردریک دار (به فرانسوی: Frédéric Dard) رماننویس قرن بیستم میلادی اهل فرانسه بود.