کتاب ملکه سبا

Queen Saba
کد کتاب : 19008
شابک : 978-9642200191
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 508
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 21 اردیبهشت

معرفی کتاب ملکه سبا اثر منوچهر مطیعی

داستان "ملکه سبا" که "منوچهر مطیعی" آن را به رشته ی تحریر در آورده است، داستانی است از سرگذشت عبرت آموز "سلیمان"، فرزند "داوود" نبی، که با روایتی گیرا، این قصه ی مشهور در تاریخ دین را به خوانندگان عرضه می دارد. با اینکه داستان "ملکه سبا" از "منوچهر مطیعی"، عمدتا به سرگذشت "سلیمان" نبی برمی گردد، اما جهت آگاهی بهتر به سیر اتفاقات، داستان روند خود را از چند سال قبل آغاز می کند. جایی که حضرت "داوود" دوران سلطنت خود را در بیت المقدس می گذراند و یک ربع قرن از فرمانروایی او سپری شده است. تدبیر و سیاست های مناسب "داوود" نبی، بیت المقدس را در جایگاهی والا و قدرتمند قرار داده بود و مردم بنی اسرائیل، زندگی مملو از رفاه و آسایشی را پشت سر می گذاشتند. در کنار حسن تدبیر "داوود" نبی، داستان عشق او به "تبسابه" نیز در این کتاب آورده شده است.
اما داستان اصلی "ملکه سبا" به قلم "منوچهر مطیعی"، با جانشینی حضرت "سلیمان" آغاز می شود. وقتی او زمام امور را به دست می گیرد، برادران بزرگ تر با حسادت و کینه توزی در جهت بدنام ساختن او تلاش می کنند. اما این اقدامات با شکست مواجه می شود و هر روز بیشتر بر محبوبیت "سلیمان" افزوده می شود. اما وقوع عشقی تب دار، زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد. "بلقیس" زنی است که قلب از کف "سلیمان" ربوده اما دست سرنوشت آن ها را از هم دور می کند. این دوری عشق سوزان آن ها را کمرنگ نمی کند و "سلیمان" بار دیگر با ملکه ی خود، "بلقیس" تجدید میثاق می کند. اما این زن که همه از کافر بودن او آگاه هستند، دلیلی برای دور شدن "سلیمان" از خدای خویش است و حالا سلطنت "سلیمان" زیر سایه ی این عشق آتشین قرار گرفته است.

کتاب ملکه سبا

منوچهر مطیعی
منوچهر مطیعی (آذر ۱۳۰۴–۱۱ مهر ۱۳۷۶) مترجم، داستان‌نویس و فیلمنامه‌نویس سینمای ایران است.به سال ۱۳۰۴ در خیابان ناصرخسرو تهران در خانواده ای متوسط پا به عرصهٔ وجود گذارد، به مدرسه نظام رفت و دانشکده افسری را به سبب علاقه به ادبیات نیمه تمام رها کرد و نویسندگی را آغاز نمود. نخستین کتاب داستان او با عنوان «گل آقا» در هفده سالگی اش منتشر شد و همین امر وی را به کارش بیشتر علاقه‌مند ساخت. در دهه ۱۳۲۰ به مطبوعات راه یافت و با نوشتن داستان و پاورقی راه آینده خود را یاف...
قسمت هایی از کتاب ملکه سبا (لذت متن)
سرنوشت کارهای عجیبی می کند و در این مورد نیز به محض اینکه چنین اندیشه ای از خاطر داود گذشت ، باد موافقی وزیدن گرفت ، حریر کنار رفت ، شعله های رقاص مشعل به سوی چهره مشعلدار کج شدند ، و او توانست سیمای دلفریب او را ببیند . داود غفلتا به خود آمد ، تکانی خورد و پیش خود گفت : - ای داود بد کردی این کار شایسته مردی چون تو نیست . تو برگزیده خدا هستی ، تو و راهبر بندگان خداوند می باشی تو چشمت را ببند ، آرزوها را در دل بکش و به خانه ات بازگرد . داود بیدار شده بود ، بیدار شد ولی حالش دگرگون شده و قلبش می طپید ، رنگش پریده بود ، زانوانش می لرزید و خود را ضعیف و ناتوان می دید .. وقتی بالای پله ها رسیده ایستاد . چهره را میان دو دست گرفت و گریست . گریه ای سوزنده که از دردی عمیق سرچشمه می گرفت . او عاشق شده بود ، دلباخته دختری که او را نه می شناخت و نه می دانست کیست و نه نام و هویتش را می دانست و نه به وصالش امیدی داشت. دقیقه روی پله های بام قصر نشست و گریست و بالاخره شتابان به خوابگاه خویش پناهنده شد و در را از داخل بست که مزاحم آسیایش او نشوند.