کتاب قطار سفید

White train
کد کتاب : 26141
شابک : 978-6003767874
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 222
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب قطار سفید اثر شمس لنگرودی

کتاب "قطار سفید" مجموعه ای تازه منتظر شده از سمش لنگرودی است که در قالب چهار کتاب "کتاب کویر" ، "کتاب موسیقی"، "منظومه بازگشت و اشعار دیگر و در انتها"قطار سفید" سروده شده است.مجموعه "قطار سفید" آخرین سروده های این شاعر است که برای نخستین بار منتشر شده است.شمس لنگرودی در سال های اخیر بیشتر زمان خود را صرف دنیای موسیقی میکند و کتاب "قطار سفید" به عنوان سومین مجموعه از آثار او توسط انتشارات نگاه چاپ میشود.سابقا از این شاعر مجموعه های بسیاری چاپ شده است از جمله: رفتار تشنگی"، "در مهتابی دنیا"، "خاکستر و بانو"، "جشن ناپیدا"، "قصیده لبخند چاک چاک"، "نت هایی برای بلبل چوبی"، "پنجاه و سه ترانه عاشقانه"، "باغبان جهنم"، "ملاح خیابان ها"، "رسم کردن دست های تو"، "می میرم به جرم آن که هنوز زنده بودم"، "شب نقاب عمومی است" و "حکایت دریاست زندگی"

کتاب قطار سفید

شمس لنگرودی
محمد تقی جواهری گیلانی (شمس لنگرودی) در سال ۱۳۲۹ در محله آسید عبدالله لنگرود متولد شد. وی در دبستان کورش و دبیرستان‌های امیرکبیر، ملی محمدیه و خیام شهر لنگرود تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۸ دیپلم ریاضی گرفت. علاقه پدر به شعر و کتابخوان بودن مادر سبب شد که به شعر و ادبیات علاقه‌مند شود و در سال ۱۳۴۶ اولین شعرش که تقلیدی از اشعار نادر نادرپور بود در هفته‌نامه امید ایران چاپ شد. وی در سال ۱۳۵۴ به تهران رفت و در دبیرستان دخترانه خوارزمی مشغول به تدریس ادبیات فارسی شد ولی پس از چند ماه به ...
قسمت هایی از کتاب قطار سفید (لذت متن)
رکاب بزن برادر کوچکم رکاب بزن که راه درازی در پیش است. وقت که می گذرد به کجا می رود انبانک طلائی وقت ها کجاست نگهبانانش کیستند؟ چه کسی ما را می نویسد چه کسی می خواند چه کسی پاک می کند. ما چون شهاب رها شده ای در تاریکی به دنیا می آئیم و راه افتادن خود را روشن می کنیم.

مادر! میان من و این مرغ های دریایی حایل شو میان من و این بلبل و مینا که با خود حرف می زنند و عطسۀ سهره های سیاه پایانی ندارد مادر! میان من و این نیمروز پائیزی حائل شو می خواهد مرا ببرد و به دست کسی بسپارد که نمی شناسم.

می دانم که سرانجام آن قطار سپید می رسد تو قدم بیرون می گذاری و قطار مثل تکه یخی آب می شود قطاری که یگانه مسافر آن تویی و از مبدا من به مقصد من روانی.

نه، این باران ها همان نیست که بر سر کودکی می بارید او به هر چه که دست می کشید قلبی می بخشید بر هر چهره که بال می گشود دسته گلی برجا می نهاد طوری که شکل انار می ترکید و از گوشۀ هر سطری می چکید.