کتاب به سفارش مادرم

Be Sefaresh-e Madaram
بیست و چند روایت از ماموریتی خانوادگی در عراق
کد کتاب : 31924
شابک : 978-9640230671
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

به سفارش مادرم
Be Sefaresh-e Madaram
کد کتاب : 136270
شابک : 978-9640236024
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب به سفارش مادرم اثر احسان حسینی نسب

به سفارش مادرم، کتاب "روایاتی از ماموریت خانوادگی در عراق" اثر احسان حسینی‌نسب است. این اثر، مجموعه‌ای از بیش از بیست داستان و روایت است که نویسنده در حین پیاده‌روی اربعین سال ۱۳۹۵ در عراق تجربه کرده است.

در سال ۱۳۹۵، زمانی که احسان حسینی‌نسب ۲۹ ساله بود، دوستان عکاسش به او پیشنهاد دادند تا به همراه آنها به پیاده‌روی اربعین در کربلا برود. او اصراری برای شرکت در این سفر نداشت و ترجیح می داد در دوران شلوغی اربعین به کربلا نرود. با این حال، به سفارش و تشویق مادرش و به عنوان یک ماموریت خانوادگی، تصمیم به شرکت در این سفر گرفت.

در این سفر به کربلا، احسان حسینی‌نسب روایت‌هایی از زائران و موکب‌داران امام حسین (ع) را جمع‌آوری و نگارش کرد. این روایت‌ها شامل تجربیات و داستان‌هایی از زائران است که در سفر خود به کربلا، با وقوع وقایع مختلف در تاریخ اربعین روبه‌رو شدند.

به عبارت دیگر، این کتاب یک مجموعه ارزشمند از داستان‌ها و روایت‌های زائرانی است که تجربه پیاده‌روی اربعین را به خواننده ارائه می‌دهد و از تلاش‌های نویسنده برای جمع‌آوری این داستان‌ها شهادت می‌دهد.

کتاب به سفارش مادرم

قسمت هایی از کتاب به سفارش مادرم (لذت متن)
در این سالها ،مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود،بیشتر از همه به عراق در ایام اربعین را دوست داشت.مادرم زن با اعتقادی است .درست همانقدر که من بی اعتقادم .مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه ی پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال ها در حال رقم خوردن است .من اما دوست نداشتم هیچ وقت از سال به عراق سفر کنم ؛خاصه در ایام اربعین.اما…مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده اند تا با آن ها به عراق بیایم و روی عکس هایی که آن ها از این سفر می گیرند ،چیزی بنویسم،مشتاق تر از همیشه خواست تامن به جای او به این سفر بروم.من به خاطر مادرم به عراق رفتم،و نرفتم که روی عکس هایی که دوستان عکاسم می گیرند،چیزی بنویسم.رفتم که برای او بنویسم.برای مادرم که نمی توانست به این سفر بیاید.