1. خانه
  2. /
  3. کتاب خشکسالی و دروغ

کتاب خشکسالی و دروغ

نویسنده: محمد یعقوبی
3.1 از 1 رأی

کتاب خشکسالی و دروغ

Drought and Lies
انتشارات: افراز
٪15
180000
153000
معرفی کتاب خشکسالی و دروغ
نمایش‌نامه‌ی «خشکسالی و دروغ» نوشته‌ی محمد یعقوبی، نمایشی است که از همان عنوانش تماشاگر را به درنگی فلسفی فرامی‌خواند. عنوانی که از دعای باستانی داریوش بزرگ الهام گرفته شده: «اهورامزدا این سرزمین را از دشمن، از خشکسالی، از دروغ دور بدارد.» اما یعقوبی این آرزو را از سطح سرزمین به ژرفای روابط انسانی می‌برد؛ جایی که «خشکسالی» تنها کمبود آب نیست، بلکه نشانه‌ی پژمردگی عاطفه، و «دروغ» نه صرفا خلاف‌گویی، که درهم‌شکستن اعتماد میان نزدیک‌ترین انسان‌هاست. از همین نقطه، نمایش‌نامه جهانی می‌شود؛ قصه‌ای که فراتر از یک خانواده‌ی شهری ایرانی، روایتی درباره‌ی همه‌ی انسان‌هایی است که میان میل به صداقت و ترس از ویرانی، سرگردان‌اند. در بطن این روایت، چهار شخصیت اصلی جای گرفته‌اند: امید، وکیل دادگستری که اسیر تعارض میان زندگی حرفه‌ای و روابط خانوادگی‌اش شده؛ آلا، همسر دوم او و خواهر آرش، زنی در نوسان میان نقش همسر، همکار و خواهر؛ آرش، برادر آلا و دوست دیرین امید، که گاه میانجی است و گاه ناظر؛ و میترا، همسر نخست امید که به‌دنبال حقیقت و شفافیت است، حتی به قیمت گسستن رشته‌های باقیمانده‌ی رابطه. یعقوبی با ظرافتی تحسین‌برانگیز، کشمکش میان این چهار نفر را نه با شعار، بلکه از دل دیالوگ‌های روزمره و ملموس می‌پروراند؛ دیالوگ‌هایی که در ظاهر ساده‌اند، اما زیرپوستشان لایه‌هایی از اضطراب، خشم فروخورده، میل به صمیمیت و ترس از طردشدن جاری است. ساختار روایی «خشکسالی و دروغ» غیرخطی است؛ صحنه‌ها در زمان حال و گذشته در رفت‌وآمدند، بی‌آن‌که توضیحی مستقیم به تماشاگر بدهند. این رفت‌وآمدها با ابزارهایی چون قطع‌وبرقراری نور، تغییرات لباس بازیگران و جابه‌جایی مینیمال مکعب‌های صحنه نمایان می‌شود. طراحی صحنه‌ی اثر، مینیمال و در عین حال کارکردی است: مکعب‌ها که گاه صندلی‌اند، گاه میز، گاه دیوار؛ و این انعطاف‌پذیری نمادی از سیالیت زمان و ذهن است. نور و صدا نیز در خدمت همین سیالیت‌اند؛ گاه ناگهانی قطع می‌شوند تا ضربه‌ای عاطفی یا پرش زمانی را نشان دهند، و گاه نرم و تدریجی، تغییر فضا و حال‌وهوای صحنه را القا می‌کنند. لحن نمایش میان تلخی و طنز در نوسان است. اینجا با طنزی از جنس طنازی و شوخی روبه‌رو نیستیم، بلکه با طنز تلخی که از ناکامی و شکست امیدها می‌روید؛ جایی که خنده و بغض در هم تنیده‌اند. یعقوبی قضاوت نمی‌کند؛ نمی‌گوید حق با کیست و چه کسی مقصر است. همین بی‌طرفی متن، تماشاگر را وامی‌دارد که به‌جای داوری شتاب‌زده، به فرایند فروپاشی رابطه و ریشه‌های آن فکر کند. خشکسالی و دروغ در این اثر، بیشتر از آن‌که دو رویداد بیرونی باشند، دو وضعیت درونی‌اند: یکی خشکیدن تدریجی احساس و دیگری گسستن تارهای اعتماد. در بعد معناشناسانه، «خشکسالی» در این اثر نه فقط کمبود احساس و همدلی است، بلکه روند تدریجی پژمردگی رابطه؛ زمانی‌که مهر، همدلی و گفت‌وگو کم‌کم رنگ می‌بازد. «دروغ» نیز تنها انکار واقعیت بیرونی نیست، بلکه شکلی از خودفریبی و پنهان‌کردن رنج‌ها و ضعف‌هاست؛ و در نهایت، این دو هم‌دست می‌شوند برای ویرانی چیزی که می‌توانست نجات یابد. همین ظرافت در روایت، ساختار غیرخطی، طراحی صحنه‌ی مینیمال اما کارکردی، و توانایی بازیگران در جان‌بخشیدن به شخصیت‌های پیچیده، باعث شد «خشکسالی و دروغ» از یک نمایش‌نامه‌ی اجتماعی ساده فراتر رود و به متنی فرازمانی و چندوجهی بدل شود؛ اثری که نه فقط درباره‌ی یک خانواده، بلکه درباره‌ی وضعیت جامعه‌ای است که در آن پنهان‌کاری و بی‌اعتمادی آرام‌آرام همه‌چیز را می‌خشکاند.
در پایان، اگرچه این اثر درباره‌ی دروغ‌گفتن است، اما خود به‌گونه‌ای صادقانه‌ترین پرسش‌ها را مطرح می‌کند: چه بر سرمان می‌آید وقتی از گفتن حقیقت می‌گریزیم؟ چطور می‌شود در سرزمینی که دشمنان خارجی‌اش را می‌شناسد، از دشمنان پنهان در دل خود غافل بماند؟ «خشکسالی و دروغ» با همین صداقت و تلخی، به آیینه‌ای تبدیل می‌شود در برابر ما؛ آیینه‌ای که هم درد را نشان می‌دهد و هم ریشه‌ی آن را. این نمایش‌نامه، چه در صحنه‌هایش و چه در تحلیل‌های منتقدان، ثابت می‌کند که گاهی پرسیدن یک سوال درست، می‌تواند از هزار پاسخ آرام‌بخش تأثیرگذارتر باشد. و شاید هنر، کارش همین باشد: آینه‌ای باشد که نه از دشمن، بلکه از دروغ و خشکسالی درونی ما پرده برمی‌دارد.
درباره محمد یعقوبی
درباره محمد یعقوبی
محمد یعقوبی (۱۳۴۶ در لنگرود) نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان تئاتر و فیلم‌ساز ایرانی است. محمد یعقوبی در رشته حقوق تحصیل کرده و همزمان در کلاس‌های تئاتر فوق‌برنامه‌ی دانشگاه شرکت نموده و نخستین نمایش‌نامه‌ی خود را به نام بازگشت در سال ۱۳۶۸ نوشت ولی هیچگاه این نمایش‌نامه را به روی صحنه نبرد و منتشر نکرد. در سال ۱۳۷۱ در کلاس‌های تئاتر حمید سمندریان و مهین اسکویی شرکت نمود. نخستین نمایش‌نامه‌ی وی که در تئاتر ایران به روی صحنه رفت زمستان شصت‌وشش نام داشت که به کارگردانی خود او در جشنواره تئاتر سال ۱۳۷۶ در تهران اجرا شد و با کسب جایزه‌ی بهترین کارگردانی و نمایش‌نامه‌نویسی برای زمستان ۶۶ به عنوان نمایش‌نامه‌نویس و کارگردانی جوان مطرح شد.

قسمت هایی از کتاب خشکسالی و دروغ

آرش: خیلی ها هستن که کارشون و دوس ندارن. تو یه قدم جلویی که کارت و دوس داری یعنی از کارت راضی هستی چون حس می کنی آدم مفیدی برای دیگران هستی، داری کار دیگران و راه میندازی. مشکل مردم و حل می کنی، پول خوبی هم در می آری. ولی بعیده از کاری که تو داری بشه لذت برد. توی زندگیت یه چیزی باید باشه که نیست یه چیزی که باعث بشه خودت لذت ببری نه دیگران. یه چیزی که چطور بگم... ببین من برعکس تو ممکنه برای دیگران آدم مفیدی نباشم، واقعن نیستم ولی برای خودم مفیدم. آدم لذت جویی هستم. مثلن من دلم خوشه به اینکه یه متنی و بخونم و پی این باشم که فلان کلمه رو بردارم یک کلمه ی دیگه جاش بذارم. جمله رو اگه درست نوشته نشده درستش کنم. از این کار لذت می برم. من هنوز از خوندن یه جمله ی قشنگ لذت می برم. امروز یه جمله خوندم وای امید! تمام روز بی اختیار هی توی ذهنم دارم تکرارش می کنم. گوش کن: خاک در چشم آز کنم خون تر نریزم. گوش کن: هیچ به فردا میندیش. رنج هر روز برای آن روز کافی ست. گوش کن: گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان ا هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است. گوش کن: اهورا مزدا! اینجا کشور را از دشمن، خشک سالی و دروغ دور بدار.

مقالات مرتبط با کتاب خشکسالی و دروغ
نمایشنامه های ضروری برای علاقه مندان به بازیگری
نمایشنامه های ضروری برای علاقه مندان به بازیگری
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب خشکسالی و دروغ" ثبت می‌کند