یوسف از هزار توی زمان عبور می کند نه به جلو...نه به عقب برای احراز یا اثبات گمشده اش در این کاووش بی پایان هر ذره و هر حرف و هر نگاهی معنایی بعید می یابد. یوسف ناگزیر به تاویل نشانه هاست. زیرا که کلید هر مرحله در تاویل نشانه های مرحله قبل نهفته است. گاهی کلید را می یابد و به دالان تاریک دیگری پا می گذارد باز بازی از نو آغاز می شود دالان کم کم روشن می شود و نشانه ها خودی نشان می دهند و باز چرخه تاویل.... این رمان شرح مختصری از گذر مردی بدون چراغ برای یافتن گوهری در عمق گذشته خویش است. و بیشتر از آن به تردید کشنده و گاه لذت بخش او می پردازد،در درک واقعیت وجودی گوهر.
کتاب یاشماق