آن گله ی گرگ در تنگه ی دنا که در رکاب ایل سیل زده می دوید، با زوزه ی زنی که هر دو طفل اش را آب ها برده بودند، مویه می کرد. سیل که فرو خوابید نیمه ی ماه بود، سیل که فرو خوابید بدر، کلمه از زبان زن دزدید. سیل که فرو خوابید اهل ایل دیدند که قمر، لان است و دو شبانه روز با چشم های باز، بی آنکه پلک بزند به بالاترین نقطه ی تنگه خیره بود. و هر چه کردند گردن خمیدهاش را صاف کنند، نتوانستند .