کتاب چمدان

Chamedan
  • 10 % تخفیف
    95,000 | 85,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نگاه نگاه
    نویسنده:
کد کتاب : 1375
شابک : 978-964-673-613-9
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 12
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

جزء فهرست برترین آثار داستانی ایران

معرفی کتاب چمدان اثر بزرگ علوی

کتاب چمدان، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی بزرگ علوی است که نخستین بار در سال 1934 انتشار یافت. این مجموعه ی جذاب، متشکل از هفت داستان کوتاه با عناوین «چمدان»، «قربانی»، «عروس هزارداماد»، «تاریخچه ی اتاق من»، «سرباز سربی»، «شیک پوش» و «رقص مرگ» است. بزرگ علوی در این کتاب، به شکلی مدرن به طرح داستان ها، شیوه ی روایت و درگیری های ذهنی کاراکترهای خود پرداخته و اثری در سطح استانداردهای بین المللی را خلق کرده است. کتاب چمدان به عنوان یکی از اولین نمونه های داستان کوتاه در ادبیات ایران، با به تصویر کشیدن هنرمندانه ی اعماق ذهن شخصیت ها، موفقیت و شکست در عشق، خاطرات آزاردهنده و با ارائه ی داستان هایی پرپیچ و خم و پایان بندی هایی غافلگیرکننده، اثری است که بدون تردید، مخاطبین را شگفت زده خواهد کرد.

کتاب چمدان

بزرگ علوی
بزرگ علوی زاده ی 13 بهمن 1282 و درگذشته ی 28 بهمن 1375 شمسی، نویسنده، استاد زبان فارسی و روزنامه نگار ایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمه ی دوم قرن بیستم را در آلمان زندگی کرد و به نوشتن داستان، ترجمه، نقد و فرهنگنامه نویسی پرداخت.بزرگ علوی در تهران متولد شد. او به همراه برادرش مرتضی علوی در سال 1920 به منظور تحصیل به آلمان رفت و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلفی گذراند. علوی در دوران اقامت در آلمان چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی ترجمه کرد. در سال 1927، پدر او به خاطر یک شکست بزرگ تجاری خ...
قسمت هایی از کتاب چمدان (لذت متن)
از استخوان های برجسته ی گونه هایش پیدا بود که مرگ قربانی تازه ای پیدا کرده بود اما این فکر در مغز من به هیچ وجه جا نمی گرفت. چطور می شود که خسرو بمیرد؟ چطور من باور کنم؟ چقدر امید داشت. یک مرتبه فکر مرگ به شکل مهیبی در نظر من مجسم شد، بالاخره سل فقط وسیله ای است. ممکن است که خسرو در کوچه راه برود و آجری او را بکشد. این فکر زننده است. بدنم لرزید، خسرو به این جوانی با این همه فکر، با این همه امید، خسرو با این احساسات لطیف باید بمیرد.

حالا نه پدر و نه مادر، او را مجبور نمی کردند. هیچکس او را مجبور نمی کرد. اما یک دیو منحوس مندرس مهیب، پول، جامعه، محیط، او را مجبور می کرد که برود خودش را بفروشد. برای یک عمر بفروشد. برای این که بتواند فقط زندگی کند.

خود او نمی دانست راه زندگی اش چیست. دریا را، طوفان را دوست داشت، اما در ساحل هم آرامشی بود.