کتاب «ژیگا ورتوف» نوشته پاولوویچ آبراموف، تحلیل جامع و انتقادی از زندگی، آثار و فلسفه فیلمساز و نظریهپرداز برجسته شوروی، ژیگا ورتوف (دیوید کافمن، ۱۸۹۶-۱۹۵۴)، ارائه میدهد. این اثر، که در اوایل قرن بیست و یکم منتشر شد، ورتوف را در زمینه گستردهای از سینمای آوانگارد، ایدئولوژی شوروی و شکلگیری مستند به عنوان یک فرم هنری بررسی میکند. آبراموف با تمرکز بر نوآوریهای سبکی و تعهدات سیاسی ورتوف، نشان میدهد که رویکرد رادیکال او به سینما، مبتنی بر نظریه «چشم سینما» -اعتقاد به توانایی دوربین در ثبت عینی واقعیت- او را هم به پیشگامی مبدل ساخت و هم به چهرهای بحثبرانگیز در تاریخ سینما تبدیل کرد. این مطالعه تنها یک زندگینامه نیست، بلکه تحلیلی چندلایه است که زمینه تاریخی، نظریه سینمایی و پژوهش فلسفی را با هم ترکیب میکند و فیلمهای ورتوف را هم به عنوان آثار هنری و هم به عنوان بیانیههای ایدئولوژیک بررسی میکند. ژیگا ورتوف در دوران پرآشوب پیش از انقلاب روسیه رشد یافت و تجربیات او در کیف و مسکو، تأثیر چشمگیری بر دیدگاهش نسبت به سینما داشت. فعالیت اولیه او در روزنامهنگاری و عکاسی خبری، پایهای برای رویکردش به سینما به عنوان ابزاری برای مشاهده اجتماعی و تحول جمعی شد. آبراموف نشان میدهد که تعهدات ایدئولوژیک ورتوف از فیلمسازی او جدا نبود: آثار او با هدف آموزش اجتماعی و بیداری پرولتاریا ساخته میشدند. فیلمهای شاخصی مانند «سینما-چشم» (۱۹۲۴)، «مردی با دوربین فیلمبرداری» (۱۹۲۹) و «شوق: سمفونی دونباس» (۱۹۳۱)، نمونههایی از نوآوریهای ورتوف در مونتاژ، ریتم و رئالیسم مستند هستند که در چارچوب نظریه خود او توسعه یافتهاند. نظریه سینما-چشم، یکی از دستاوردهای اصلی کتاب، محور تحلیل آبراموف است. ورتوف باور داشت که دوربین میتواند جهان را با دقتی فراتر از ادراک انسانی مشاهده کند و فیلمساز را به محقق و وقایعنگار زندگی اجتماعی تبدیل نماید. تکنیکهایی مانند مونتاژ ریتمیک، نماهای متحرک، دوربینهای مخفی و تدوین سریع، ابزار او برای آشکار کردن پویایی زندگی روزمره و مدرنیته صنعتی بودند. آبراموف نشان میدهد که اوج این رویکرد در «مردی با دوربین فیلمبرداری» متجلی شده است، فیلمی که بدون روایت سنتی، با مونتاژ ریتمیک زندگی شهری، کار و فناوری را به تصویر میکشد و تکنیکهای آن هم جلوههای سبکی و هم تعهد فلسفی و سیاسی ورتوف را نمایان میکنند. علاوه بر نوآوریهای سینمایی، آثار ورتوف در زمینه سیاسی اتحاد جماهیر شوروی نیز ریشه داشتند. آبراموف بررسی میکند که چگونه تنش میان نوآوری هنری و انتظارات دولتی، به ویژه در دوره استالین و گرایش به رئالیسم سوسیالیستی، باعث حاشیهنشینی ورتوف شد. انتقادات معاصران مانند سرگئی آیزنشتاین و لف کولشوف نیز نشاندهنده چالشهای نظری و عملی او در مواجهه با روایت، رئالیسم و مونتاژ بودند. اصرار ورتوف بر مستند محض او را هم به عنوان فردی آیندهنگر و هم به عنوان یک عنصر خارجی در درون تشکیلات سینمایی شوروی معرفی میکند. میراث و تأثیر ورتوف، بخش دیگری از کتاب آبراموف است. تکنیکهای او، به ویژه تدوین ریتمیک، حرکت دوربین و تعهد به ثبت واقعیت بیواسطه، الهامبخش فیلمسازانی چون ژان لوک گدار و گادفری رجیو بوده است. آبراموف همچنین میراث نظری او را در بحثهای اخلاق بازنمایی و مسئولیت فیلمساز در قبال واقعیت بررسی میکند، موضوعی که هنوز در گفتمان سینمای مستند معاصر مطرح است. در نهایت، «ژیگا ورتوف» تصویری چندبعدی از ورتوف ارائه میدهد: نه تنها یک فیلمساز و نظریهپرداز، بلکه فیلسوف تصویر متحرک، کسی که نوآوریهای تجربی و بینشهای نظری او همچنان به بحثهای واقعگرایی مستند، ادراک بصری و زیباییشناسی سینمایی دامن میزند. کتاب آبراموف، با ترکیب زندگینامه، تحلیل انتقادی و زمینه تاریخی، منبعی ضروری برای محققان مطالعات فیلم، تاریخ و فرهنگ شوروی و علاقهمندان به سینما است که میخواهند مبانی نظری سینمای مستند اولیه و تحولات آوانگارد را درک کنند و اهمیت ماندگار ژیگا ورتوف را در تاریخ سینما بشناسند.
درباره ن پ ابراموف
نیکولای پ ابراموف (Nikolay Pavlovich Abramov) (1908-1977) نویسنده روس بوده است.