کتاب فردا در نبرد به من بیندیش

Tomorrow in the Battle Think on Me
کد کتاب : 5008
مترجم :
شابک : 978-600-461-142-8
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1994
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

خابیر ماریاس از برجسته ترین و پرفروش ترین نویسندگان اسپانیا

معرفی کتاب فردا در نبرد به من بیندیش اثر خابیر ماریاس

کتاب فردا در نبرد به من بیندیش، رمانی نوشته ی خابیر ماریاس است که نخستین بار در سال 1994 به انتشار رسید. مارتا که به تازگی با ویکتور آشنا شده، او را برای شام به آپارتمانش در مادرید دعوت می کند، در حالی که همسرش در مأموریتی کاری به سر می برد. زمانی که پسر دو ساله ی مارتا بالاخره می خوابد، آن ها به اتاق خواب می روند اما حال مارتا ناگهان بد می شود و به دلیلی نامشخص در آغوش ویکتور، جان می بازد. ویکتور باید چه کاری انجام بدهد؟ کمی غذا برای صبحانه ی بچه کنار بگذارد؟ پیام های صوتی تلفن را پاک کند؟ او این کارها را انجام می دهد اما این تازه اول ماجراست. خابیر ماریاس، استاد به تصویر کشیدن اسرار و موقعیت های پیچیده، در این رمان ژرف، جذاب و شگفت انگیز بدون تردید در اوج توانایی های خود قرار دارد.

کتاب فردا در نبرد به من بیندیش

خابیر ماریاس
خابیر ماریاس، زاده ی ۲۰ سپتامبر ۱۹۵۱، رمان نویس، مترجم و ستون نویس روزنامه اهل اسپانیا است.او متولد ۱۹۵۱ در مادرید است و نخستین تجربه اش در زمینه ی برگردان ادبی، با ترجمه ی «دراکولا» در دوران نوجوانی اش شروع شد و بعدها آثاری از جان آپدایک، توماس هاردی، جوزف کنراد، ولادیمیر ناباکوف، ویلیام فاکنر، رودیارد کیپلینگ، هنری جیمز، رابرت لویی استیونسن و ویلیام شکسپیر را به اسپانیایی برگرداند. او در سال ۱۹۷۹ جایزه ی ملی اسپانیا را برای ترجمه دریافت کرد.خابیر ماریاس علاوه بر نویسندگی، منتقد و روزنامه نگ...
نکوداشت های کتاب فردا در نبرد به من بیندیش
Ambitious, ironic, philosophical, and compassionate.
بلندپروازانه، کنایه آمیز، فلسفی و مشفقانه.
The New York Times

One of the writers who should get the Nobel Prize is Javier Marías.
یکی از نویسندگانی که باید جایزه ی نوبل بگیرد، خابیر ماریاس است.
Orhan Pamuk

A riveting novel of infidelity and a man trapped by a terrible secret.
رمانی هیجان انگیز درباره ی بی وفایی و مردی اسیر شده توسط رازی مخوف.
Penguin Random House Penguin Random House

قسمت هایی از کتاب فردا در نبرد به من بیندیش (لذت متن)
«نمی دانم، احساس مهلک و مرگ آوری دارم، مخوف ترین حالت تهوع را دارم و آن را سراسر بدنم احساس می کنم.» بدنی که حالا کنار من بود، دست ها، دست هایی که همه چیز را لمس می کنند، دست هایی که دست دیگران را می فشارند، نوازش می کنند، یا حتی اعتصاب می کنند (نه منظوری نداشتم، آن اعتصاب یک اتفاق بود، به من نسبتش ندهید!)، گاهی اوقات دست ها به طور خودکار ادای نوازش را در می آورند، بدنی که ناگهان احساس ناخوشی می کند، ناخوشی ای که سراسر بدن انتشار می یابد، همان طور که خودش گفت: «احساس مهلکی دارم.»، منظور او لفظی نبود بلکه انگار با گفتنش معنای خاصی را در ذهنتان تداعی می کرد. او فکرش را هم نکرد که دارد می میرد، من هم فکرش را نکردم.

این اولین بار بود که پشت گردنش را که تا آن موقع هرگز ندیده بودم، دیدم. با موهایش که قدری بالا رفته بود (درست مثل نقاشی زن های قرن نوزدهمی) تا حدودی گوریده و عرق کرده؛ در حالی که دمای اتاق چندان گرم نبود، یک گردن قدیمی که با خطوط و رگه های سیاه موهایی به هم چسبیده، مثل خون نیمه خشک شده، شاید هم گل به یک طرف خم شده، مثل گردن کسی که در وان حمام سر خورده، اما فرصت داشته شیر آب را ببندد. همه ی این ها خیلی سریع اتفاق افتاده و هرگونه فرصتی برای انجام کار دیگری را گرفته بود. مجالی برای تماس با یک پزشک نبود (ساعت سه بامداد به کدام پزشک می توانید تلفن کنید؟ این روزها پزشکان شماره تلفن هایی را که از خانه تماس می گیرند حتی موقع ناهارشان هم پاسخ نمی دهند) یا تماس با یک همسایه (کدام همسایه؟ من هیچ کدامشان را نمی شناختم، من که در خانه ی خودمان نبودم و پیش از این که به عنوان مهمان به این خانه دعوت شوم، هیچ وقت در این خانه نبوده ام، در حالی که حالا مثل کسی که سرزده به خانه کسی رفته شناسایی می شدم).

اجبار تصمیم گرفتن و رفتار کردن بدون آگاهی لازم و نداشتن قدرت پیش بینی آنچه بعد رخ خواهد داد که همین بزرگ ترین و شایع ترین بدشانسی است. به طور کلی هر بیچارگی و درماندگی جزئی ای که درک می شود و هنوز هم هر روز، همه آن را تجربه می کنند. چیزی است که مجبورید به آن عادت کنید، برای همین کمتر به آن توجه می کنیم.