کتاب جهان مال من است

The world is mine
کد کتاب : 61007
شابک : 978-6226630788
قطع : رحلی
تعداد صفحه : 36
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب جهان مال من است اثر تهمینه حدادی

"جهان مال من است" اثری است به قلم "تهمینه حدادی" که شما را به سفری پر از اتفاقات رنگارنگ خواهد برد و "هاله قربانی"، این ماجراهای رنگارنگ و قشنگ را برای شما نقاشی کرده است.
این کتاب، قصه‌ی یک سفر است اما نه یک سفر معمولی! سفری پر از هیجان که هر کودکی، حداقل یک بار آرزویش را داشته است، یا اگر نداشته، با خواندن کتاب "جهان مال من است" قطعا حال و هوای سفر به سرش می‌زند و از بی‌حوصلگی و تنبلی فاصله می‌گیرد! ذهن خلاق کودک، همیشه به انجام ناممکن‌ها می‌اندیشد و خوانندگان این داستان هم مانند شخصیت اصلی کتاب، دوست دارند غیرممکن ها را ممکن کنند.
پدر و پسر ماجراجوی کتاب "جهان مال من است" از "تهمینه حدادی" نیز همین کار را می‌کنند و وقتی مانعی در مسیر ماجراجویی‌هایشان پیش می‌آید هرگز ناامید نمی‌شوند. اما ماجراجویی تنها یک وجه این داستان است و بعد از فرو رفتن در بطن قصه، مخاطب متوجه می‌شود که دلیل اصلی پشت این سفر چیست و روایت آن چه تصاویری را به ما منتقل می‌کند.
قهرمان کتاب "جهان مال من است"، پسربچه کوچکی است که آرزوی دیدن دنیا را دارد. او و پدرش در خیالات خود با اتومبیل، دوچرخه، قایق و سورتمه دنیا را زیر پای خود می‌بینند. در قلب قصه‌ی پیش رو، یک درس حیاتی وجود دارد و خواننده با خواندن کتاب "جهان مال من است"، یاد می‌گیرد که هرگز نباید امید را از خاطر ببرد.
شما هم دعوت هستید که در این ماجراجویی دلپذیر کودکانه، چمدان خیالی‌تان را ببندید و از خانه‌ی ذهن بیرون بزنید و پا در خیابان قصه بگذارید. اما مراقب باشید! این سفر، سفر کم دردسری نیست!

کتاب جهان مال من است

تهمینه حدادی
تهمینه حدادی نویسنده و تصویرگر کتاب‌های ‌کودک و نوجوان در سال 1365 متولد شد. از جمله آثار داستانی وی می‌توان به «شهرهای بدون نردبان»، «دشت قرمز قرمز»، «درخت و دختر»، «شكمی كه باید صاف شود»، «پس خودم چه كار كنم؟»، «دفتر كوچولو و سایه‌اش»، «من گربه نیستم»، «خانواده 18 نفره»، «این منم خود خودمم!»، «قصة یك سیارة قشنگ»، «لالایی موش‌ها» و رمان ...
قسمت هایی از کتاب جهان مال من است (لذت متن)
بابا گوشه ی خیابان دستش را به کمرش می زند و بلند می گوید: «هیچ می دانی قایق ما را به کجاها می برد؟» من سر تکان می دهم و می گویم: «هورا! ما ناامید نمی شویم.»