طبرستان به بخشی از سرزمینهای میان کوههای البرز و دریای مازندران گفته میشده است. نام طبرستان معرب نام تپورستان بوده و از نام قوم تپور، یکی از قبایل ایرانیتبار دوران باستان باز میگردد که در جنوب دریای مازندران سکونت داشتند. یاقوت حموی در معجم البلدان در مورد طبرستان آورده: «... شهرهای نامی آن دهستان و جرجان و استرآباد و آمل که کرسی آن محسوب میشود و ساریه(ساری) که مانند آمل است و شالوس که کم از آمل نیست و بسا باشد که جرجان را از توابع خراسان شمارند، و بسا شهرهای دیگر طبرستان را مازندران نیز نامند و ندانم از چه تاریخ نام مازندران را بر طبرستان نهادهاند، چه در کتابهای باستانی این نام را نیافتم و فقط از افواه مردم طبرستان لفظ مازندران را شنیدهام و بدون شک مفهوم هر دو لفظ یکیست.» کتاب حاضر اثر بهاءالدین محمدبن حسن بن اسفندیار کاتب میباشد که در سال ۶۱۳ هجری تألیف شده است. موضوع آن در مورد تاریخ طبرستان از ایام قدیم و بنیاد عمارت شهرها و خصایص آن دیار و ذکر ملوک و اکابر و علما و اهل نجوم و حکما و شعرای محلی است. نامه تنسر در این کتاب مندرج است. نامهٔ تنسر رسالهٔ کوچکی به زبان فارسی میانه بود که ابنمقفع آنرا به عربی ترجمه و سپس ابن اسفندیار آنرا به فارسی ترجمه کرده است. این نامه را تنسر، هیربدان هیربد در دورهٔ اردشیر بابکان، در پاسخ به گشنسب پادشاه طبرستان نوشته. دلیل نگارش نامه، نگرانی گشنسب نسبت به برخی از فعالیتهای اردشیر بابکان، پادشاه ایران بوده که سبب خودداری گشنسب از فرمانبرداری پادشاه شد و از همین رو تنسر درصدد بود تا به پرسشها و نگرانیهای گشنسب پاسخ گوید. جدای از مباحث تاریخی این کتاب، نثر به کار رفته در این اثر که مربوط به قرن ۷ میباشد نیز حائز اهمیت است.
درباره بهاءالدین محمدبن اسفندیار
بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار معروف به ابن اسفندیار مورخ قرن ششم و هفتم، اهل آمل است. وی مؤلف تاریخ طبرستان است. وی پیش از سال ۶۰۶، به بغداد سفر کرد و در همین سال، از آنجا به قصد عراق عجم خارج شد، اما چون در همان اوقات خبر کشته شدن نصیر الدوله رستم بن اردشیر، فرزند دوست و حامی خود یعنی اردشیر دوم باوندی را شنید، بهسوی ری آمد. وی پس از حضور دوباره در آمل، به خوارزم سفر کرد و به مدت پنج سال در آنجا سکنی گزید.