کتاب هادس

Hades
کد کتاب : 64562
شابک : 978-6222207397
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب هادس اثر مریم نفیسی راد

رمان هادس رمانی تریلر روان‌شناختی است که در گونه‌ ادبیات پست‌مدرن قرار می‌گیرد. «هادس» در اساطیر یونانی فرمانروای مردگان و جهان زیرزمینی است.
داستان این کتاب درباره ی سوریه‌ پیش از جنگ است. و درباره ی زندگی نوجوانی شانزده‌ساله ای می باشد که اخیرا بیماری سرطان را پست سر گذاشته و به زندگی بازگشته است با دو نام میریام و پاندورا. میریام یا پاندورا نوجوانی زیباروست که استاکر دارد ولی هیچ‌کس حرف‌هایش را باور نمی‌کند و انگ دوشخصیتی بودن به او زده می‌شود. راوی این داستان اول‌شخص غیرقابل اعتماد است.
میریام یا پاندورا از دوران کودکی دل به هم‌مدرسه‌ای‌اش به نام الکساندر می‌دهد ولی الکساندر که خود پر از عقده است زیرا در دوران کودکی مادرش او و پدرش و برادر کوچک‌ترش به نام استفان را ترک کرده دل خوشی از جنس مونث ندارد.
روزی در طی یک دعوای خیابانی که الکساندر شاهد آن بود، میریام یا پاندورا رازی مگو از دوست قلدرشان به نام فهد را برملامی‌کند. در همان‌زمان بیماری سرطان در میریام یا پاندورا تشخیص داده می‌شود. فهد خودکشی می‌کند و ...

کتاب هادس

مریم نفیسی راد
مریم نفیسی راد متولد سال 1370،رمان‌نویس/مترجم ادبی و همزمان عربی وانگلیسی/معلم، محقق عصب‌شناسی وAI، دبیر نشرمستقبل، ارشد شیمی‌فیزیک‌ از دانشگاه علم وصنعت می باشد.
قسمت هایی از کتاب هادس (لذت متن)
دیگر رمقی برایم نمانده است. حتی نای غر زدن هم ندارم. اکنون بالای این پرتگاه ایستاده ام، باد موهایم را پریشان می کند که تمامش مال خودم است. خورشید کم کم دارد غروب می کند، راستش دقیقا نمی دانم درکدام خیابان به سر می برم و اصلا چطور شد سر از این پرتگاه درآورده ام، آن هم بعد از هفت سال. حالت تعلیقی که دارم بسیار جالب است. حالتی که هفت سال تمام آن را تجربه نکردم. هفت سال تمام، مانند زنده به گوری زیر خاک جیغ می کشیدم. آیا تا به حال به گوشت خورده است خاک عایق صدا باشد؟ نه؟ اما من نه تنها شنیده ام، بلکه دیده ام. هفت سال تمام زبانم بند آمده و عروس آتش شده ام. اگر قدمی به سمت جلو بردارم، صاف پرت می شوم ته دره و اگر بخت با من یار باشد، اگر دوست داشته باشد، برای یک بار هم که شده یاور من باشد، کسی پیدایم نخواهد کرد و از همه مهم تر اینکه داماد آتش دستش به من نمی رسد. و شاید راحت بشوم، شاید! و اگر قدمی به سمت عقب بردارم، باز پایم به این سرزمین لعنتی ام، هادس، باز می شود. به سرزمینی که جز یک عشق خانه خراب کن، غم، غصه، طرد، ترس و تحقیر هیچی نصیبم نکرد و وای اگر دستشان به من برسد. تف به این سرزمین! تف به این زندگی! تف به این زمین و تف به این نحسی! نحس؟ بله نحس. باز شروع شد این غر زدن های من؟ من که نایش را نداشتم! باز شروع شد این دل خودم را خوردن، این حس... بی شک برایتان سوال پیش آمده که زنی بیست وپنج ساله، ساعت شش عصر در ناکجاآبادی چه کار می کند که فقط می داند دمشق هادس است؟ اصلا این زن چرا این قدر مردّد است؟ چرا قدمی با زندگی و همین طور قدمی با مرگ فاصله دارد؟ چرا بین زمین و آسمانش قدمی فاصله است؟ چرا؟