با بنبست باز، عبور از سراب زمان را آغاز کردم و از تولد و مرگ فاصله گرفتم و به سوی بیزمانی پرواز کردم در این پرواز رقص عشق گریبان مرا گرفت و با رقص قلم همراه شد، رقص قلمی به پهنای سپیدی و پاکی که دل به صاحبدل سپرده و سحرآمیزترین موجود هستی مرا به نمایش گذاشت و مرا به گروگان خود درآورد وگروگان را نوشتم تا از آنچه جنسش از من نیست قبل از آنکه به تملکش درآیم از آن فاصله بگیرم تا خود را گروگان چیزی نکرده، تا دست از هر آنچه غیر حق با آن هم هویت شدهام برداشته و از انتخاب غیر حق پرهیز کنم و اینچنین شد که آزادی بینهایتطلبانه را برگزیدم و نوشتم تا با آزادی از همه چیز، راه یکتایی و یکتاپرستی باز شود و یکتایی را بنویسم. «بنبست باز تن به رقص عشق داد و به گروگان درآمد سپس آزادی را برگزیده به پرستش یکتایی دل سپرد. و جاودانه شد...