جنبشی فراگیر در بین دیوانه ها به راه افتاد. مرده ها نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است... حیندرو با صدایی بلند و قامتی استوار سخنرانی اش را آغاز نمود: ـ مرده های عزیز! دوستان گرامی! امروز بیست و دوم «چله پاشین» است. باید امروز به آغازی نو در تاریخ تبدیل شود. این بار باید قدمهایمان را حساب شده برداریم و حرکتمان را تا ابد ادامه دهیم و شکست نخوریم. اکنون در این مکان، زیر نور چهار چراغ، موجودیت و آغاز به کار جمهوری دیوانه ها را اعلام می نمایم. صدای کف زدن مرده ها به آسمان ها رفت. مرده هایی که در آرامگاه شان مانده بودند، از شنیدن فریادها و شعارها شوکه شدند. ـ زنده باد جمهوری دیوانه ها! ـ زنده باد آزادی!
کتاب از چند داستان کوتاه مجزا و یک داستان تقریبا بلند تشکیل شده و همه داستانها به نوعی به مسئله هویت ، تنهایی، مطرود شدن اشاره میکنه. باید در نظر داشت که خود نویسنده به عنوان کوردی که در سوریه متولد شده احتمالا با چنین مواردی کم و بیش روبهرو شده. اگر از نوشتههای بختیار علی لذت میبرید دنبال کردن این نویسنده رو پیشنهاد میکنم.