وینچنزو بیانکینی

وینچنزو بیانکینی

من در شهر ویتربو متولد شده‌ام در رشته پزشکی در رم و فلورانس تحصیل نموده، در شهرهای فیومیچینو و رم در معادن اینگورتوزو و جزیره جیلیو هنگام صلح و جنگ به حرفه طبابت اشتغال داشته‌ام. هشت سال است که در ایران به سر می‌برم و در شهرها و قصبات دورافتاده‌ی این کشور به معالجه و مداوای اهالی می‌پردازم. در گناباد، هرند، قائن، ارسنجان، بهشهر، چمن سلطان و دامنه ، زن و مرد و پیر و جوان و حتی اطفال مرا می‌شناسند. من با درد و غم آنها شریک بوده‌ام و در تنهائی و سکوت موقع تولد و مرگشان با آنها بوده و زندگی کرده‌ام . مردمی دیده‌ام که در میان صخره‌ها و بوته‌زارها در پهنای لایتناهی بیابان‌ها در سکوت و انزوا زندگی می‌کنند و هستی و وجودشان مانند کوه‌ها و صحاری اطراف مسکنشان دستخوش آفتاب سوزان تابستان ، یخ‌بندان زمستان و سایش باد و طوفان می‌باشد. من در ژرفای صحاری پر از صخره گرم و سوزان و شن زارهای وسیع خود را یکه و تنها و ناچیز احساس می‌کردم ولی بزودی دریافتم که من و شما همه نمونه‌ای از تصویر جاودانی مردم ، آسمان و زمین می‌باشیم . طبیعت و مردم خاور زمین ، سرزمینی که دنیا را روشنی بخشیده اشکال و الوان را به من الهام کرده و آموخته‌اند نقاشی من به جز آنچه بیان رفت استادی نداشته است.

کتاب های وینچنزو بیانکینی

آبسار شیطان