اعظم طیاری

اعظم طیاری

در آذر ماه سال 1346 در شهر تهران بدنیا آمدم و فرزند چهارم خانواده هستم. عشق را به معنای واقعی درون خانواده و در نگاه مهربان پدر و مادر و دست های پر محبت برادرانم یافتم.در سن 19 سالگی در شهر کرمان ازدواج کردم که حاصل این ازدواج یک فرزند دختر است. به دلیل ازدواج زود هنگام از تحصیل بازماندم. اما به دنبال پر کردن این خلاء به کلاس های آموزشی زبان و هنر رفتم، با این وجود هرگز از آنچه تعلیم می دیدم ارضاء نشدم تا آنکه در سن 35 سالگی (در سال 82) برای اولین بار قلم به دست گرفتم.وقتی رمان «به رنگ شب» را با عنوان قبلی آن با نام «نگاهی که از حادثه عشق، تر است» شروع کردم هرگز به فکر چاپ آن نبودم بلکه فقط به فکر تخلیه انرژی هجوم آورده به درونم بودم که مدت یک سال بود با من در ستیز بود.بالاخره یک روز به طور اتفاقی دختر عموی نازنینم «مژگان» از دست نوشته هایم مطلع شد و با اصرار او بود که تصمیم گرفتم رمانم را برای انتشار بفرستم و علیرغم داشتن استرس و عدم اعتماد به نفس در سال 83 اقدام نمودم.برای بستن قرارداد بطور همزمان با 3 موسسه انتشاراتی به توافق رسیدم که من از میان آنها انتشارات محترم شادان را برگزیدم، زیرا برایم افتخار بزرگی بود تا در یک انتشارات بزرگ و برگزیده مردمی، در کنار نویسندگانی بزرگ چون رـ اعتمادی و... کتاب خود را به چاپ برسانم.پس از چاپ رمان به «رنگ شب» در سال 84 نوشتن رمان «خاسر» را آغاز کردم اما بنا به دلایلی تا به امروز از نوشتن آن باز ماندم که انشاله به لطف و یاری خداوند، پس از چاپ اثر جدیدم آن را خواهید خواند.و اگر مایل باشید از علایقم بدانید، عاشق ورزش و سفر هستم و شاید به همین علت کمتر به نوشتن پرداخته ام. فوتبال را از 5 سالگی در کنار سرخپوشان پایتخت با تعصب دنبال کرده ام، در حالی که برای تمام تیم ها خصوصا آبی پوشان نیز احترام قائلم.از آنچه با نام روزگار «چه در فراز و چه در نشیب زندگی» بر من رفته است راضی و شاکر خداوند هستم. زیرا به واسطه همین فراز و فرودها بود که توانستم روحم را صیقل و جلا داده و محکم و استوار در مقابل بازی های این دنیای فانی بایستم.در آخر قصد دارم از طریق فرصتی که انتشارات محترم شادان در اختیارم گذاشته است، از تمام خوانندگان محترمی که وقت گران بهای خود را صرف خواندن رمان هایم کرده اند تشکری ویژه بنمایم، چه آنانی که با رضایت خاطر کتاب را بسته و در قفسه کتابخانه شان نهاده اند و چه آنانی که احیانا نتوانسته ام رضایت خاطر

کتاب های اعظم طیاری

خاکستر یک گناه


با تو آرومم…


سیروان


رویای سرخ


دختر آذر


در چشم من طلوع کن


به رنگ شب