کودکی هایمان با، هیس و آرام باش، گذشت. تا چشم باز کردیم دنبال امتحان دادن و نمره گرفتن بودیم. به جایی برس ها تک تک لحظه هایمان را گرفت. به کجا باید برسیم مگر؟ حسرت های بزرگ ما شاید عادت های کوچک دیگران بود: لمس یک ساز،آوازه بی هوا… چند سال پیش متنی خواندم که هنوز یادم مانده: خوشبختی یافتنی نیست، ساختنی ست… از کتاب : نیم کیلو باش ولی عاشق باش… مگر می گذارند؟ مگر این دنیا و آدم هایش عاشقی کرده اند که بگذارند عاشقی کنیم؟ تا از صدای گنجشکانی که وقت اذان گرد هم می آیند، ذوق می کنیم، دیوانه می خوانند ما را،تا نگران حال کسی که دوستش داریم می شویم، دست و پا گیر می خوانند ما را.
خانم شیخ پور واقعا قلم زیبایی دارند و کتاب شعر جدیدشونم (دچار)بی نظیره و لایق دیده شدن هستن
بسیار زیبا بود قلم ایشان عالی هست
عالی بود واقعا تاثیر گذار