«ما یک سروگردن از تفنگها بلندتریم»، رمانی نوشتهی شاهرخ تندرو صالح است که هستهی اصلی آن واکاوی مرگ، عشق و نفرت است. وقایع این رمان در بستر انقلاب 57 و هشت سال جنگ تحمیلی رخ میدهد و هدف نویسنده، یادآوری تغییرات مردم ایران در این وقایع تاریخی است که بخشی از زیرساخت رمان «ما یک سروگردن از تفنگها بلندتریم» بر آن بنا نهادهشده است. این رمان روایتی از جستوجوی امیر ناصری، قهرمان داستان برای یافتن حمید، برادر خود است که در نخستین روز جنگ گمشده، است. امیر به سفری دعوت میشود که طی آن قرار است کشتگان جنگ مبادله شوند و شخصیت اصلی رمان هم به امید یافتن برادر راهی این سفر میشود. امیر در این سفر فرصت مییابد تا خاطرات دوران انقلاب 57 و جنگ را مرور کند و زندگی خود، خانواده و جامعهای را بازخوانی کند که در پی بهشت گمشده بودند. او در این سفر که گویی تمثیلی از سفری به درون خود و جامعه است، با باورها و رفتارهای مردمی آشنا میشود که برپایهی خرافات و سنن منسوخ شکلگرفتهاند و تبدیل به روزمرگی آدمها شدهاند. شخصیتهای این رمان در صفحات کتاب اسیر نشدهاند؛ مردمی که برای خواننده قابل لمس هستند و گویی میتوان هر روز در کوچه و خیابان با آن ها همصحبت شد. آنها انسانهایی با افکار و احساسات گوناگون هستند که خود را وقف بهدست آوردن زندگی بهتر و آرامتر کردهاند.
نویسندهی این رمان، کار نگارش آن را سال هفتادوپنج به پایان رسانده و پس از آن، برای یکدست شدن نثر اثر، چندینبار رمان را ویرایش کرده است. در بخشی از متن داستان آمده: «قشنگی زندگی به عشق است که نمیشود خلاصهاش کرد توی چیزی. نمیشود بستش به دم این خاطره یا آن حکایت و افسانه. عاشق زندهاش عشق است! مثل پهلوان. عشق، پهلوان است؛ همین. منتها برای ما همه چیز جور دیگری است...»
کتاب ما یک سر و گردن از تفنگ ها بلندتریم