کتاب راز شهرزاد

Shahrazad's secret
کد کتاب : 119497
شابک : 978-6006443102
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 184
سال انتشار شمسی : 1395
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 19 اردیبهشت
قسمت هایی از کتاب راز شهرزاد (لذت متن)
آن روز را خوب به یاد دارم که منوچهر به آشپزخانه آمد و همان طور که یک ریز نفس نفس می زد رو به من کرد و گفت: " آبجی بیا با هم به زیرزمین برویم، زیرا کار مهمی با تو دارم که نمی خواهم کسی جز تو از آن باخبر شود! " شک داشتم که راست می گوید یا دروغ و کاری که دارد واقعا مهم است که آن طور دست و پایش را گم کرده و سراسیمه به سراغم آمده است یا این که باز هم می خواهد مسخره بازی درآورد و دستم بیاندازد، ولی از رنگ پریده اش یقین کردم که واقعا کار مهمی دارد؛ برای همین می خواستم همراهش بروم و دلیل نگرانی اش را بدانم، اما دلم می خواست به تلافی روز گذشته که به خاطر دو تا بچه خرگوش سرم داد زده بود و مردن آن ها را تقصیر من گذاشته بود تا پدرم هم با همان کمربند همیشگی و در کمال سنگدلی به جانم بیافتد و آن قدر بزند که تمام بدنم کبود و خونین شود، برای همین با خودم فکر کردم کمی اذیتش می کنم و بعد از آن که حسابی عقده هایم خالی شد، آن وقت بهانه ای پیدا کنم و به زیرزمین بروم تا هم کمک برادر کوچکم کرده باشم و هم این که قدری ادب شود؛ برای همین همان طور که به اجاق گاز نگاه می کردم به طوری که بفهمد از دستش ناراحت هستم به او گفتم: " فعلا که نمی توانم بیایم، چون مادر به خانه مادربزرگ رفته تا در پختن نان کمکش کند و به من هم سفارش کرده است تا مراقبت دیزی آبگوشت باشم، برای همین بعد از آن که مادر به خانه آمد می توانم با تو بیایم . "