کتاب آواز نیشکر

Sugarcane song
کد کتاب : 132738
شابک : 978-6228038049
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

معرفی کتاب آواز نیشکر اثر حبیب پیر یاری

مجموعه داستان «آواز نیشکر»، دومین اثر داستانی حبیب پیریاری است که با پرداخت عمیق به مضامین اجتماعی منتشر گردیده است. این مجموعه شامل نه داستان کوتاه با عناوین «آساره در شب دیجور»، «پدر رضا ریالی»، «بی‌وجدان‌ها»، «بچه مارها»، «بارور»، «قلب بلغوری»، «لاک‌پشت»، «کلمات لیکور» و «ناتور» است. داستان زیبای «آساره در شب دیجور» جزو لیست نهایی بهترین آثار در دومین جشنواره داستانی مازندران قرار داشته است. داستان‌های این مجموعه عموما دارای درون‌مایه‌ی انتقادی به روابط و ساز‌و‌کارهای اجتماعی هستند. پیریاری با بهره‌گیری از عنصر طنز و همچنین ایجاد تعلق‌های مناسب مخاطب را همراه خود می‌کند و با ارائه‌ی فرمی جدید، نقد‌های خود را در قالب روایت داستانی مطرح می‌کند. داستان‌های این مجموعه عموما در محیط جنوب و یا تحت‌تاثیر جنوب ایران هستند که یادآور مکتب جنوب در ادبیات داستانی ایران است.
واقع‌گرایی مکتب جنوب، جزو ویژگی‌های مهم آن است که حدومرز این مکتب ادبی ایران را از مکاتب دیگر تعیین می‌کند. آشنایی‌زدایی از زبان روایت و همچنین تقدس‌زدایی از زندگی شاخصه‌های مهم این مکتب است که در آواز نیشکر به‌خوبی مشاهده می‌شود. نویسنده حتی پا را فراتر از این هم گذاشته و از نویسنده معروف مکتب جنوب، احمد محمود یاد می‌کند که می‌تواند به‌نوعی ادای دین او به این نویسنده‌ی شهیر جنوبی باشد.
مجموعه داستان قبلی حبیب پیریاری که با عنوان «پری‌چهره‌های مچاله» در سال 1399 منتشر شد هم پرداختی وسیع به معضلات اجتماعی دارد که نه‌تنها پدیده‌ی شهر، که در مناطق دورافتاده و روستایی هم در پی آسیب‌شناسی مسائل اجتماعی است. مجموعه داستان «آواز نیشکر»، بی‌شک توجه مخاطبان مکتب جنوب را در ادبیات داستانی ایران جلب خواهد کرد.

کتاب آواز نیشکر

حبیب پیر یاری
حبیب پیر‌یاری نویسنده ایرانی متولد سال 1360 می باشد.
قسمت هایی از کتاب آواز نیشکر (لذت متن)
حالا داشت به سمت من می.آمد اولین شعاع نور مهتاب که به صورتش خورد نفسم بند آمد چه شبیه محمود بود دکمۀ ته چراغ قوه را زدم و نور را به صورتش انداختم خواب می دیدم؟ دیگر البته جواب این سوال را تقریبا می دانستم خودش بود احمد محمود پیراهن سفید گشادی تنش بود که چهارخانه های ریزی داشت؛ انداخته بود روی شلوار عینکی داشت با قاب قطور سیاه رنگ دستهایش لرزش ثابتی داشت دست و سیگارش را بالا برد و به دهان نزدیک کرد دود را که از دهان بیرون می داد تک سرفه ای کرد به سیگار لای انگشت هایش نگاه کرد و گفت این سیگار هم داره منو می کشه...