کتاب ویوارد

Weyward
کد کتاب : 134117
مترجم : شیرین گوزل زاده
شابک : 978-6229393970
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 387
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2023
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

معرفی کتاب ویوارد اثر امیلیا هارت

کتاب ویوارد شما را به عصر شکار جادوگران می‌برد و از نوادگان جادوگرانی می‌گوید که سوزانده نشده‌اند. این کتاب اولین رمان امیلیا هارت، نویسنده‌ی جوان انگلیسی است که موفقیتی چشمگیر برای او به ارمغان آورده، جوایز ادبی بسیاری از جمله دو جایزه‌ی گودریدز را در سال 2023 از آن نویسنده کرده و در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز و آمازون قرار گرفته است. این رمان تاریخی سرگذشت سه زن از سه قرن متفاوت را روایت می‌کند که زندگی‌شان با طبیعت و جادو گره خورده است و راز یک کلبه به نام «ویوارد» آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد.

کتاب ویوارد

امیلیا هارت
امیلیا هارت یک رمان نویس بریتانیایی-استرالیایی است. هارت در سیدنی متولد شد و در کالج بارکر تحصیل کرد. او حقوق و زبان انگلیسی را در دانشگاه نیو ساوت ولز خواند و وکیل شد. او در اواسط 20 سالگی به لندن نقل مکان کرد. هنگامی که او 26 ساله بود، دچار سکته مغزی شد، و پس از آن تصمیم گرفت که تلاش کند تا جاه طلبی دوران کودکی خود را برای نوشتن یک رمان محقق کند.
قسمت هایی از کتاب ویوارد (لذت متن)
وقتی به درخت چنار کهنسال می‌رسد، مردد می‌شود و کلاغ‌های شب اول را به یاد می آورد. به سمت آسمان، به شاخه‌هایی که با غروب خورشید قرمز شده‌اند، نگاه می‌کند. آن درخت باید صدها سال سن داشته باشد. تصور می‌کند که چند نسل مانند نگهبان ایستاده و کلبه‌ی کوچک را در سایه‌ی خودش ایمن نگه داشته. دستش را دراز می‌کند و کف دستش را به تنه‌ی درخت فشار می‌دهد. تنه‌ی درخت گرم و زنده به نظر می‌رسد. هوا جابه‌جا می‌شود. ناگهان می‌خواهد به داخل برگردد. چیزی در باغ هست که کیت گمان می‌کند اطرافش شلوغ و طاقت‌فرسا است. انگار دیگر هیچ مانعی بین دنیای بیرون و عصب‌های او وجود ندارد. به خودش یادآوری می‌کند که در امان است. او به داخل برنخواهد گشت، هنوز نه. به اعماق باغ می‌رود و به صدای زمزمه‌ی حشرات و آبی که روی سنگ‌ریزه‌ها جاری می‌شود گوش می‌دهد. جوی در پایین پایش می‌درخشد. به سمت ساحل آن می‌رود و ریشه‌های پیچ‌خورده‌ی چنار را نگه می‌دارد تا خودش را ثابت نگه دارد. آب آنقدر شفاف است که می‌تواند ماهی‌های ریز را ببیند که بدن کوچکشان در نور می‌درخشند. حشره‌ای در نزدیکی‌اش معلق است. اسمش را به خاطر نمی‌آورد: کوچک‌تر از سنجاقک، با بال‌های ظریف مرواریدی. از سطح جوی می‌گذرد. برای مدت طولانی همان‌طور می‌ماند و به صدای پرندگان، آب و حشرات گوش می‌دهد. چشمانش را می‌بندد و وقتی احساس می‌کند چیزی دستش را لمس می‌کند دوباره آن‌ها را باز می‌کند. موجودی شبیه سنجاقک با بال‌های رنگین‌کمانی. این کلمه از اعماق مغزش بیرون می‌آید: سنجاقک رنگین.