کتاب «مردی که از بستر بر نمیخاست» اولین مجموعه داستان کوتاه دیوید لاج، نویسنده و منتقد برجسته بریتانیایی، است که نخستین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. این مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است که همگی منعکسکننده دقت بینش لاج نسبت به طبیعت انسان و هنجارهای اجتماعی هستند. داستان اصلی، مردی که بلند نمیشد، مردی را به تصویر میکشد که از زندگی مأیوس شده و از ترک رختخواب امتناع میکند، امتناعی که پیامدهای غیرمنتظرهای به همراه دارد. سایر داستانها مضامین متنوعی را بررسی میکنند: از مواجهه با پیامدهای جنگ (خسیس)، تا نقد ناعادلانه سرمایهداری در تجربه نخستین کار یک جامعهشناس (اولین شغل من)، و کاوش در پیچیدگیهای روابط دوستانه و عاشقانه در تعطیلات دهه ۱۹۵۰ (جایی که آب و هوا شرجی است). هتل سینهها با ساختار داستانی در دل داستان، چشمچرانی و روایت چندلایه را به نمایش میگذارد؛ پاستورال تلاش زنی را برای اجرای نمایش تولد مسیح با محدودیتهای مذهبی بررسی میکند؛ عروسی به یاد ماندنی نشاندهنده تلاش برای رسیدن به کمال در زندگی شخصی و مراسم اجتماعی است؛ و آخرین همسر من ادای احترامی به شعر رابرت براونینگ است که ازدواج ناموفق را به تصویر میکشد. داستانهای لاج با ترکیبی از شوخطبعی، کنایه و تحلیل دقیق روابط انسانی مشخص میشوند. او محدودیتها و انتظارات اجتماعی، بهویژه در زمینه جنسیت و طبقه اجتماعی، را با ظرافت و طنز به نمایش میگذارد. روایتها در پسزمینههای متنوعی، از بریتانیای پس از جنگ تا اروپای دهه ۱۹۵۰، جریان مییابند و مجموعهای غنی از موقعیتها و موقعیتشناسی انسانی فراهم میآورند. این مجموعه با استقبال مثبت منتقدان مواجه شد. کارل ویلکینسون از فایننشال تایمز بر دقت لاج در فرم و ترکیب طنز و عمق تأکید کرد و نوشت که او در ۸۱ سالگی همچنان در اوج خلاقیت است. با این حال، برخی نقدها نیز وجود داشت؛ اندرو موشن در گاردین اشاره کرد که اگرچه داستانها به خوبی ساخته شدهاند، اغلب تصویری پژمرده از دنیای شخصیتها ارائه میدهند و آنها با محدودیتهای زندگی دست و پنجه نرم میکنند، که به نظر او نوعی لارکینلند است.