کتاب سربازان سالامیس

Soldados de Salamina
کد کتاب : 15196
مترجم :
شابک : 978-9644487347
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 204
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2001
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب سربازان سالامیس اثر خاویر سرکاس

عنوان «کتاب سربازان سالامیس» کنایه از استعاره از نبرد معروف سالامیس است که در آن ناوگان آتن پارسیان را شکست داد. این ترکیب در آمیزه ای از واقعیت و داستان ساخته شده است ، که چیزی از ویژگی های خاص نویسنده است.

سربازان سالامیس گاهی اوقات در چارچوب یک بحث ملی در دهه اول قرن بیست و یکم در مورد چگونگی بزرگداشت جنگ داخلی اسپانیا دیده شده است. در سال 2000 بنیاد انجمن بازیابی حافظه تاریخی بنا شد که در پی تلاش یک جامعه شناس ، امیلیو سیلوا-باررا ، برای یافتن و شناسایی بقایای پدربزرگش که توسط نیروهای ملی گرا در سال 1936 مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، شکل گرفت. در عرصه سیاسی ، قانون حافظه تاریخی سال 2007 تلاش کرد تا از پیمان فراموشی مصوب اسپانیایی ها در زمان گذار به دموکراسی پیش رود. Cercas فکر می کند بسیاری از مردم اسپانیا از نسل او تمایلی به نوشتن در مورد جنگ داخلی (که به طور مستقیم توسط نسل پدربزرگ و مادربزرگ آنها تجربه شد) ندارند. با این حال ، وی با توجه به این واقعیت که برخی از کتاب ها و فیلم های مربوط به جنگ داخلی علی رغم تأثیر پیمان تولید شده است ، پیمان فراموشی را به عنوان یک سازه عمدتا سیاسی می داند.
این رمان به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول و سوم ، تحقیقات تاریخی یک خاویر سرکاس خیالی را در مورد زندگی رافائل سانچز مازاس ، قهرمان جهان ، به تصویر می کشد. بخش دوم بازخوانی زندگینامه ای از زندگی مازاس است.

کتاب سربازان سالامیس

خاویر سرکاس
خاویر سرکاس، نویسنده ۵۷ ساله اسپانیایی، نویسنده و استاد دانشگاه خیرونا اسپانیا است. رمان «سربازان سالامیس» مهم‌ترین اثر نویسنده اسپانیایی است که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و تاکنون به ۲۰ زبان در دنیا از جمله فارسی ترجمه شده است.
قسمت هایی از کتاب سربازان سالامیس (لذت متن)
اولین بار تابستان سال ۱۹۹۴ که حالا بیش از شش سال از آن زمان گذشته شنیدم سانچس ماساس مقابل جوخهٔ آتش قرار گرفته است. تازه سه اتفاق بد را از سر گذرانده بودم: اول پدرم مرده و بعد همسرم ترکم کرده بود و آخرسر هم فعالیت ادبی ام را کنار گذاشته بودم. دروغ می گویم. حقیقت این است که از میان این سه، دوتای اول واقعی است، حتی اتفاق افتاده؛ ولی سومی نه. درواقع، کار من به عنوان نویسنده هیچ وقت شروع نشد، درنتیجه سخت می شد آن را کنار گذاشت. بهتر است بگویم قبل از اینکه نویسندگی را درست وحسابی آغاز کنم کنار گذاشتم. اولین رمانم را سال ۱۹۸۹ منتشر کردم؛ مثل مجموعه داستانی که دو سال پیش منتشر شد، این کتاب هم با استقبال روبه رو نشد، ولی غرور و نقدهای مشوقانهٔ دوستی که آن روزها داشتم قانعم کرد که روزی می توانم نویسنده شوم و برای آنکه چنین روزی برسد باید کار روزنامه نگاری را کنار بگذارم و خود را وقف نوشتن کنم. پنج سال رنج و عذاب مالی، جسمی و روحی، سه رمان ناتمام و افسردگی وحشتناکی که دو ماه تمام من را روی کاناپهٔ جلوی تلویزیون انداخت، نتیجه ای این تغییر در سبک زندگی ام بود. همسرم که از پرداخت صورت حساب ها، ازجمله صورت حساب های مراسم تدفین پدرم و تماشای من که به صفحهٔ تلویزیون خاموش خیره می شدم و گریه می کردم خسته شده بود به محض اینکه کمی حالم بهتر شد من را ترک کرد و چاره ای نداشتم جز اینکه بلندپروازی های ادبی ام را کنار بگذارم و برای کار سابقم در روزنامه تقاضای مجدد بدهم.

تازه چهل ساله شده بودم، ولی خوشبختانه یا شاید به این دلیل که گرچه نویسنده ی خوبی نیستم ولی روزنامه نگار بدی هم نیستم، یا به احتمال قوی تر چون هیچ کس در روزنامه حاضر نبود کارم را با حقوقی به ناچیزی حقوق من انجام دهد قبول کردند. من را به بخش فرهنگی فرستادند؛ کسانی را آنجا می فرستند که نمی دانند با آنها چکار کنند. اوایل، برای تنبیه کردن من به خاطر خیانتم از آنجا که برخی روزنامه نگارها، همکاری که روزنامه نگاری را برای نوشتن رمان ترک کند کمتر از خائن نمی دانند مجبورم می کردند هر کاری بکنم،