1. خانه
  2. /
  3. کتاب بوی برف

کتاب بوی برف

نویسنده: احمد امید
3.8 از 1 رأی

کتاب بوی برف

Kar Kokusu
انتشارات: رایبد
٪15
350000
297500
معرفی کتاب بوی برف
کتاب «بوی برف» نوشته‌ی احمد اومیت، روایتی است شاعرانه، تلخ و تأمل‌برانگیز از آرزوهایی که زیر برف‌های سنگین یک زمستان مسکویی دفن شده‌اند. این رمان که در بستر سیاسی دهه‌ی ۱۹۸۰ و در سایه‌ی اختناق پس از کودتای نظامی ترکیه شکل می‌گیرد، داستان گروهی از جوانان چپ‌گرای ترک را روایت می‌کند که برای آموختن ایدئولوژی مارکسیستی و تحقق رویاهای انقلابی‌شان به اتحاد جماهیر شوروی پناه آورده‌اند. اما در دل این تبعید و آرمان‌خواهی، قتلی مرموز رخ می‌دهد؛ قتلی که چون ترک بر آینه، اعتماد میان یاران را می‌شکند و فضایی از سوءظن، ترس و خیانت می‌آفریند.
راوی داستان، زنی است که پس از سال‌ها به خاطرات آن روزهای یخ‌زده بازمی‌گردد؛ به زمستانی که در آن، برف چون پرده‌ای بر حقیقت کشیده شده بود و سرما نه فقط استخوان، که دل و آرمان را هم می‌لرزاند. مرگ ناگهانی یکی از اعضای گروه، همه را درگیر پرسشی بی‌پاسخ می‌کند: آیا قاتل در میان خودی‌هاست؟ آیا خیانتی پنهان در دل این جمع نهفته است؟ یا این جنایت، چهره‌ی دیگری از همان نظامی است که برای مبارزه با آن برخاسته بودند؟
«بوی برف» در سطح ظاهری، معمایی جنایی است، اما در لایه‌های عمیق‌تر، سفری است به درون انسان‌هایی که در میانه‌ی دوگانه‌هایی دشوار گرفتار شده‌اند: عشق و وظیفه، آرمان و واقعیت، وفاداری و خیانت. فضای سرد و خاکستری مسکو، استعاره‌ای از روح منجمد قهرمانان داستان است؛ روح‌هایی که در جدال با خود، دیگران و تاریخ، کم‌کم ترک می‌خورند. احمد اومیت با نثری نرم و شاعرانه، از قتل به‌عنوان بهانه‌ای برای کندوکاو در زوایای تاریک دوستی، سیاست و ایمان استفاده می‌کند؛ داستانی که تعلیق جنایی‌اش در نهایت به تأملی فلسفی درباره‌ی شکست‌ها، تردیدها و حقیقت تلخ زندگی ختم می‌شود.
درباره احمد امید
درباره احمد امید
احمد امید، زاده ی 12 جولای 1960، نویسنده ای اهل ترکیه است. او بیشتر به خاطر رمان های جنایی خود شناخته می شود. امید در سال 1979 به استانبول رفت و در دانشگاه مرمره مشغول تحصیل شد. او در همین دانشگاه با همسر آینده اش آشنا شد و در سال 1981 با او ازدواج کرد. امید در سال 1985 با استفاده از یک بورس، به مسکو رفت و در آکادمی روسیه در رشته ی علوم اجتماعی تحصیل کرد. احمد امید نوشتن شعر را در زمان اقامتش در مسکو آغاز نمود.
قسمت هایی از کتاب بوی برف

حقیقت داشت، با اولگا که در ظرفشوی‌خانه کار می‌کرد رابطه داشت. در یکی از مهمانی‌هایی که آخر هر ماه برگزار می‌شد با هم آشنا شده بودند. دورموش مدت‌ها سعی کرده بود تا از این رابطه اجتناب کند. پسرش را بسیار دوست داشت، اینجا برای خوش‌گذرانی نیامده بود، آمده بود تا مارکسیسم را بیاموزد و اما اولگا به‌قدری زیبا بود که به‌محض دیدن چشمان درخشان او که به رنگ گل بنفشه بود، همۀ موانع را فراموش می‌کرد.

اما همیشه نمی‌شد زندگی را در مشت گرفت، گاهی روال زندگی به‌هیچ‌وجه در چارچوب مشخصی نمی‌گنجد. هر روز اتفاقی شگفتآور و ماجرایی وسوسه‌انگیز آن‌ها را تحریک می‌کرد و سعی داشت تا از راه به درشان کند. در برابر این حملات سنگین، ارادۀ آهنین رفقای متین و سرسخت‌مان نرم می‌شد، لرزشی غیرمنتظره در قلب‌شان احساس می‌کردند، احساس دلتنگی به همسر مانده در وطن در یک لحظه تغییر می‌کرد و تبدیل می‌شد به تمایل و کشش نسبت به چشمان، صدا، لب‌‎ها و بدن جنس مونث که در مسکو زندگی می‌کرد. البته این تمایل هم معمولا در حد حرف باقی می‌ماند. جمیل مثل دوران بلوغ دچار عشق افلاطونی یک معلم فولکلور یونانی به نام آلیکی شده بود. نجات دچار احساساتی درهم‌برهم بود و نمی‌توانست تصمیم بگیرد. این‌پا آن‌پا می‌کرد و نمی‌دانست با جمیلا، دختر چشم و ابرو مشکی گواتمالایی طبقۀ پایین صمیمی شود یا با ایرینا، دختر چشم‌آبی که در سالن غذاخوری ظرف می‌شست. در همین احوال که او مردد بود، فرمانده گروه نیکاراگوئه، سرهنگ ریکاردو، مدت‌ها بود که با ایرینا روابط گرمی را شروع کرده بود؛ اگر کمی دیگر معطل می‌کرد، جمیلا را هم جعفر لبنانی از دستش می‌ربود.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب بوی برف" ثبت می‌کند