کتاب مقالات شمس تبریزی

Discourse of Shams Tabrizi
کد کتاب : 16987
مترجم :
شابک : 978-9644870132
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 1023
سال انتشار شمسی : 1396
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب مقالات شمس تبریزی اثر شمس الدین محمد تبریزی

کتاب مقالات شمش گردآوری از گفته ها و سخنان و حکایات ارزشمندی است که از مجالس شمس تبریزی در دوره اقامتش در قونیه در قره هفتم هجری و پس از او توسط مریدان و رهروان مولانا جلال الدین محمد بلخی در قالب یادداشت هایی پراکنده حاصل شده است . اینکه تا چه حد میان این سخنان و مثنوی معنوی مولوی ارتباط وجود دارد را میتوان در صحبت بدیع الزمان فروزان فر یافت :بسیاری از امثال و قصص مقالات در مثنوی نیز درج شده است.
علاوه بر این از گسستگی و انقطاع مطالب و حتی عبارات در مقالات شمس میتوان این نتیجه را گرفت که خود شمس این کتاب را تالیف نکرده است.خود شمس ننوشتن خودش را بدین شکل توضیح داده است: «من عادت نبشتن نداشته ام هرگز؛ سخن را چون نمی نویسم در من می ماند و هر لحظه مرا روی دگر می دهد.»
در مقالات شمس به عرفای بزرگی معاصر و حتی قبل از خودش اشارات قابل توجهی کرده است.کسانی مانند: منصور حلاج، ابن عربی، بایزید بسطامی، شیخ اشراق، شبلی، جنید و حتی خود مولانا.
در مقالات شمس مباحث مختلفی مطرح میشود. مباحثی از قبیل: رابطه مولانا با شمس، زندگی خود شمس و شخصیت وی، خاطرات بزرگان، قصه ها و حکایت ها و در نهایت آموزه ها.
در مورد زندگی و رفتار شمس تبریزی بهترین منبعی که میتوان خواند کتاب مقالات شمس است.البته در این کتاب اشاره مستقیم به شرح احوال و گذشته شمس نمی کند اما میتوان از میان شرح توصیف ها و خاطرات او را بهتر شناخت. برای مثال شمس پدر و مادر خود را در مقالات مهربان و نازک دل توصیف میکند و اینکه پدر و مادرش او را نازپروده بار آورده بودند...

کتاب مقالات شمس تبریزی

شمس الدین محمد تبریزی
محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی ملقب به شمس‌الدین یا شمس تبریزی (زاده ۵۸۲ – درگذشته ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیان ایرانی، مسلمان مشهور سدهٔ هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کرده‌اند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است.از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمی‌ترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریده‌ای را...
قسمت هایی از کتاب مقالات شمس تبریزی (لذت متن)
اگر از جسم بگذری و بجان درسی بحادثی رسیده باشی ، حق قدیمست از کجا یا بد حادث قدیم را ماللتراب ورب الأرباب تزد تو آنچه بدان بجهی و برهی جانست و آنکه اگر جان بر کف نهی چه کرده باشی شعر عاشقانت بر تو تحفه اگر جان آرند بسر تو که همه زیره بکرمان آورند

شیخ گفت خلیفه منع کرده است از سماع کردن ، درویش را عقده شد در اندرون ، و رنجور افتاد ، طبیب حاذق را آوردند نبض او گرفت ، این علتها و اسباب که خوانده بود ندید ، درویش وفات یافت ، طبیب بشکافت گور او را وسینه او را و عقده را بیرون آورد همچون عقیق بود آنرا بوقت حاجت بفروخت دست بدست رفت بخلیفه رسید ، خلیفه آنرا نگین انگشتری ساخت میداشت در انگشتر روزی در سماع فرو نگریست جامه آلوده دید از خون ، چون نظر کرد هیچ جراحتی ندید دست برد بانگشتری نگین را دید گداخته ، خصمان را که فروخته بودند باز طلبید تا به طبیب برسید طبیب احوال باز گفت ره ره چو چکید خون نه بینی جایی پی بر که بچشم من برون آرد سر

اکنون میبایست که از صورت بمعنی آمدی و تن بجان خو کردی ، چون بصورت مشغول شد و جان با تن خو کرد آن در بلا بسته شد و جان را فسحت و فراخی نماند از آن برف مثلا مال دید ، و حرمت و زن مونس و حریف ازین طرف حاصل شد ، و انواع لذات ، پس میل کرد بدین طرف اگر نام مرگ بگویند پیش او او را هزار مرگ باشد ، اگر او مرادها از آن عالم دیدی مشتاق رفتن بودی بآن عالم پس آن مرک نبودی بلک زندگی بودی .

اکنون تو فضل می نهی مرا بر خود من آن نمی گویم ، پیش من اینست بی تأویل می گویم ، سبب فراق اگر بود این بود ، و آناک مرا نمی آموزی من چون اینجا آموختن بیابم ، رفتن بشام رعنایی و ناز باشد ، معشوق ناز کند بیایدش بر نهادن

من سلام نمی کنم تو هم سلام نمی کنی همچنین می آید ترا خود عالمی هست جدا فارغ از عالم ها ، و نیز وقتی نبشتهای ما را با نبشتهای دیگران می آمیزی ، ما نبشته ترا با قرآن نیامیزم با آنان تو رجحان دعوی کره من آن دعوی نکرده ام ووقتی چیزی گویم بنویس، کاهلی کنی .