اولین نمایشنامهام را سالهای دور بر اساس موضوع مردسالاری و جنبش فمینیسم نوشتم. آن زمان، بلندترین دیواری که بین انسانها میدیدم همان شکاف تاریخی بین زن و مرد بود. من به دنبال فرم و ساختاری تصویری برای این بیان مقوله بودم که تقصیر را نوشتم. پس از تقصیر، سی و دو دقیقه از ماجرا، زن در خانه، یک رابطهی ساده و نقش زن را نوشتم. انسانهای گم گشته، تنها، بیگانه از خود و دیگرانی را که هر روز در میان مهاجران میدیدم، موضوع نمایشنامهی بعدی من به نام چمدان شد. پس از آن تئاتر تئاتر را نوشتم. نمایش داستانی ملودرام در فضایی واقعگرایانه آغاز میشود. اما کم کم نمایش پارهپاره میشود و پارهها با خود نمایش، سر ناسازگاری می گذارند؛ نمایش از درون میشکند و در نهایت تبدیل به یک پرفورمنس ارت میشود. مقولهی مرگ از جوانی با من بوده و هست. فکر به این مقوله بود که باعث شد سیمرغ را بنویسم. من همواره دنیا را همچون یک صحنهی ابزورد دیدهام و میبینم؛ یک چشم اشک و چشم دیگر خنده. نمایش کمدی شام آخر نتیجهی این دوره از زندگی کاری من بود. زمانی که با علی نصیریان آشنا شدم نقطهی عطفی در زندگیام بود گویی از دوران نوجوانی به دنبال او بودم تا با او به روی صحنه بروم. این اتفاق با نمایش هفت شب با مهمانی ناخوانده در نیویورک برای من افتاد. پس از هفت شب با مهمانی ناخوانده در نیویورک، چالش گفتن یک داستان ساده، آن قدر ساده که در نهایت به سوی پیچیدگی برود، مرا میطلبید و این چنین شد که نمایش پنجرهها را نوشتم و این شد مجموعهی آثار من