برخلاف طبقهبندی رایج، «رشد انسان» صرفا موضوع بخشی از یک دانش تخصصی به نام روانشناسی نیست. نظریهپردازی درباره «رشد انسان» پاسخ به پرسشهای بنیادینی است که در فلسفه روانشناسی و حتی تمام فلسفههای مربوط به علوم انسانی مطرح میشوند. الگوهای تغییر در ماهیت انسان هرچند برخاسته از ایدهپردازیهای فلسفی و یافتههای علمیاند، ولی به طور ضمنی بر معنایی از مطلوبیت و امکان دستیابی به مطلوبیت اتکا دارند. «نظریه رشد» علاوه بر تبیین مراحل و الگوی تغییرات وجودی انسان، راهی را برای قضاوت درباره ارزش این تغییرات نیز تعریف میکند. از اینرو، سیاستگذاری و برنامهریزی تربیتی، اجتماعی، فرهنگی و چهبسا سیاستگذاریهای اقتصادی و بهداشتی تا حد قابلتوجهی به همین نوع بحثها درباره ماهیت، عوامل، الگو و مراحل «رشد انسان» بستگی دارند.