آن ویازمسکی زنی با چشمان نافذ، لبخندی مرموز و قلمی که هم شمشیر است و هم آینه. او بازیگر برسون، عروس گدار و نویسندهای است که روحش را در نگارش خاطراتش کالبد بخشید. او نه تنها چهرهای خاص در سینما بلکه پلی میان سینما و ادبیات بود. کسی که در قابهای سیاهوسفید ناگهان بالتازار به دنبال معنا میگشت و در صفحات گدار و من، آن را بازمییافت.در نوزده سالگی با چهرهای معصوم و صدایی آرام نقش اصلی فیلم روبر برسون را بازی کرد. همان سال ژان لوک گدار عاشقش شد. ازدواج کردند و چینی را همپای هم ساختند. عشقشان مثل فیلمهای گدار، پر از قطع و برش و لحظههای ناب سینمایی بود. آن ویازمسکی در کتابهایش با صداقتی بیرحمانه، از جوانیاش، از عشق، از سیاست و... گفت. او نشان داد که سینما فقط قاب نیست، زندگیست؛ و ادبیات، ادامهی همان قاب با کلمات. اگر دوستدار گدار، عاشق سینما و ادبیات و کنجکاو دانستن هستید، این کتاب را بخوانید.