آسمان که تمام می شود ابر ها آوار می شوند بر صدای تو که در کابل های تکه تکه جاری ست صدای تو که می خندد انگار نه انگار آسمان تمام شده از توی چشم های من سرک می کشد به شهر زخم ابلهی پیچیده در کابل های سفید بعد تلاشی محتوم با تکثیر بی قراری ام چه کنم با دست های کهنه ام چه کنم با امتداد مو هوم شان و درد انگشت های خون آلود که شانه هایت بریده شد