کتاب در پس پرده

Dar Pas-e Pardeh
کد کتاب : 30293
شابک : ‫‬‭978-6226685993
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 599
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب در پس پرده اثر حمزه سردادور

داستان با آشنایی راوی با پسر جوانی آغاز می‌شود که عقیده دارد از طریق رویاهایی صادقه بسیاری مکان‌ها را پیش از قدم گذاشتن در آن‌ها دیده، اطرافیان نسبت به سلامت عقل او مشکوک‌اند اما او سفت و سخت بر این عقیده است که از طریق همین رویاها از محل گنجی در یکی از کاروانسراها در راه رفتن به خراسان مطلع است. پدر او به نیت سفر به خراسان و زیارت امام هشتم و طلب شفای پسرش به همراه خود پسر به نیت یافتن آن کاروان‌سرا قصد سفر به خراسان می‌کنند و...
حمزه سردادور (۱۲۷۵/۱۲۷۶ تبریز - بهمن ۱۳۴۹) مترجم، نویسندهٔ رمان‌های و پاورقی‌های تاریخی که از نام مستعار ح. س. علیمردان نیز استفاده کرده‌است. در مدرسهٔ روسی اقبال تحصیل کرد. به خاطر احاطه به زبان روسی، در ۱۳۰۶ش به استخدام بانک استقراضی روس درآمد. مترجم بانک استقراضی و سفارت شوروی شد. فعالیت مطبوعاتی‌اش را از ۱۲۹۸ش در روزنامهٔ رعد آغاز کرد. سردادور را از نظر زبان داستانی و تخیل زیاد، رقیب حسین‌قلی مستعان می‌دانستند. مستعان در تهران‌مصور قلم می‌زد و سردادور در اطلاعات هفتگی داستان‌های تاریخی پرشوری می‌نوشت. داستان‌های تاریخی او سرشار از هیجان و حوادث متنوع بود. او به‌دنبال تاریخ مستند یا شخصیت‌های واقعی نبود، بلکه قهرمانانش را از آدم‌های گمنام انتخاب می‌کرد که تلاش‌هایشان باعث پیروزی سلاطین و کشور می‌شد. سردادور نثری روان و بی‌تکلف داشت و اصول داستان را به خوبی می‌دانست؛ کیفیت ادبی آثار او در مقایسه با همکارانش، این را به خوبی نشان می‌داد. داستان‌های او سرشار از عشق، توطئه، صحنه‌های عاشقانه و رمانتیک بود. کیمیاگران که آن را در پاورقی اطلاعات هفتگی به‌چاپ می‌رساند.

کتاب در پس پرده

دسته بندی های کتاب در پس پرده
قسمت هایی از کتاب در پس پرده (لذت متن)
در اوایل اسفند ماه سال 1320، تلگرافی به امضای یکی از خویشاوندان از تبریز رسید، سید محترمی از علمای آن شهر، که از چندی قبل نسبتی با خاندان ما به هم رسانده، به اتفاق پسرش عازم مشهد مقدس می باشد. خوب است به دیدنش بروم و اگر خدمتی از دستم برآید انجام بدهم. من خود سید را ندیده و نمی شناختم ولی به ملاحضه صله ارحام، که همیشه رعایت می کنم، دو روز صبح و عصر به گاراژهای مربوطه رفتم و سراغش را گرفتم...

که شب گذشته دعایی خوانده و نیتی کرده و خوابیده و آن جد ما را در خواب دیده یا به طوریکه می گوید با روحش تماس گرفته و جد ما نشانیهای کاروانسرا و آن دفینه را داده و تأکید کرده که باید برود و آن را از زیر خاک بیرون بیاورد و با دختری که نام و نشانش را داده است ازدواج کند. سیدعلی عقیده راسخی به خواب خود دارد و دو سال است که سرسام گنج و آن دختر موهوم را گرفته و اصرار دارد که حتمآ باید برویم و آن گنج را تصاحب کنیم تا بعد خودش دور دنیا بیفتد و آن دختر را پید کند، خیلی اسباب غصه ما شده. تأثر من از شنیدن این ماجرا بیشتر شد. دلم به حال پیرمرد سوخت و از جنون پسرش اندوهگین شدم و گفتم: خیلی ها گنج در خواب می بینند ولی کسی دنبالش نمی رود