کتاب می خواهم لیلای تو باشم
نویسنده:
افسانه شعبان نژاد
درباره افسانه شعبان نژاد
مي‌گويند اول ارديبهشت ماهِ سال چهل و دو در شهداد وقتي كه بلبل‌هاي خرمايي شاد از هواي بهاري، لابه‌لاي شاخه‌هاي نخل اين سو و آن‌سو مي‌پريدند و آواز مي‌خواندند، صداي گريه‌هاي نازك و كشدار نوزادي كه هشتمين عضو از خانواده‌ي شعبان‌نژاد بود، به نرمي با صداي بلبل‌ها در هم آميخت. صدايش با نسيم ملايمي كه از كوير مي‌آمد و برگ‌هاي نارنج و پرتقال باغ را نوازش مي‌كرد، همراه شد.
آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه روحم را به شعر و قصه و افسانه پيوند زدند. اينگونه بخشي از آسمان آبي مال من شد. آسماني كه در خواب و بيداري به آن سفر كرده‌ام و سفر مي‌كنم.
آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه روحم را به شعر و قصه و افسانه پيوند زدند. اينگونه بخشي از آسمان آبي مال من شد. آسماني كه در خواب و بيداري به آن سفر كرده‌ام و سفر مي‌كنم.
دسته بندی های کتاب می خواهم لیلای تو باشم
قسمت هایی از کتاب می خواهم لیلای تو باشم
بادام هایی را که برایم چیده بودی طعم مهربانی دستانت را داشت و من فهمیدم گاهی مهربانی می تواند تلخ هم باشد
کتابهای مرتبط با کتاب می خواهم لیلای تو باشم
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب می خواهم لیلای تو باشم" ثبت می‌کند
📚 راهنمای خرید و ارسال کتاب به خارج از ایران