افسانه شعبان نژاد

افسانه شعبان نژاد

مي‌گويند اول ارديبهشت ماهِ سال چهل و دو در شهداد وقتي كه بلبل‌هاي خرمايي شاد از هواي بهاري، ‌لابه‌لاي شاخه‌هاي نخل اين سو و آن‌سو مي‌پريدند و آواز مي‌خواندند، صداي گريه‌هاي نازك و كشدار نوزادي كه هشتمين عضو از خانواده‌ي شعبان‌نژاد بود، به نرمي با صداي بلبل‌ها در هم آميخت. صدايش با نسيم ملايمي كه از كوير مي‌آمد و برگ‌هاي نارنج و پرتقال باغ را نوازش مي‌كرد، همراه شد.
آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه روحم را به شعر و قصه و افسانه پيوند زدند. اينگونه بخشي از آسمان آبي مال من شد. آسماني كه در خواب و بيداري به آن سفر كرده‌ام و سفر مي‌كنم.

کتاب های افسانه شعبان نژاد

سوغاتی


ماچوچه و کلاغ


یک بغل میمونی


سفر هشت پایی


یک روز فیلی


بازی خرگوشی


مهمونی کرم ها


دالی دالی


من می گم تو می گی : رنگ ها


موش گرسنه


دس و دس و دس نخود و عدس


خاله پیرزن


زور کی از همه بیش تره؟


دریا رو دوست داره پانی!


گل ها رو دوست داره پانی!


بغل رو دوست داره پانی!


بزغاله های ابری


ارنگ ارنگ بگو چه رنگ؟


کلاغه کجاست؟ روی درخت!


کلاغه به خونه ش نرسید


ابر اومد باد اومد


من نخ و این سوزنه


مثلک 1


مثلک 2


مثلک 3


آبیه رنگ آسمون


خوش حاله جوجه جیک جیکی


مع مع و مع مع می کنم


موشه یواش حرف می زنه


لوپه تو


گدلو گدو


بارون دون دون


گل زری،کاکل زری


پر پر منم پر


خرگوشی بود


زنبوری بود


گربه ای بود


ماست شیرین


خروسی بود


هدیه ی خاله نگین


بزرگراه


شعر سفارشی


بامشی پیشی و دردسرهایش 6


بامشی پیشی و دردسرهایش 7


بامشی پیشی و دردسرهایش 2


بامشی پیشی و دردسرهایش 8


بامشی پیشی و دردسرهایش 3


بامشی پیشی و دردسرهایش 4


بامشی پیشی و دردسرهایش 5


تی تی نار


یک خواب قشنگ


کار به کارم نداشته باش


من نمی خوام نخود باشم


قصه های گامبالی و بال بالی


من نمی خواهم بازی کنم


بود و بود و بود.... (1)


روباه قرمز سلام


خاطرات یک طناب


خاطرات یک عروسک


خاطرات یک تکه نان


خاطرات یک مداد


خاطرات یک میخ


خاطرات یک کلاه


نه توی باغ نه توی باغچه


ببر و بدوز


هاجستم و واجستم


مداد و تراش و کتاب


چتر و کلاه و لیوان


بچه آهنی


من این طرف تو اون طرف


نخودی نرو تو دیگ آش


با من بیا عروسک


یک شعر بی طاقت


من و خواب جنگل


رستم و اکوان دیو


گربه ی چکمه پوش


سه بز و یک غول


هپلی هپو خواب بود


آی زنگوله آی زنگوله


پرنده های شعر من


ابر کوچیک


نی نی ها و پری ها 4


Sponge Baby Goats


لوپه تو و نی نی دختری


دوستی مثل یک الاکلنگ است


خانواده مثل یک کیک است


زندگی مثل باد است


اینترنت مثل یک گودال است


زمین بازی مثل یک جنگل است


تو مثل خودت هستی


نگرانی مثل ابر است


عشق مثل یک درخت است


کی بود کی بود


خواب مترسک


خواب بره


خواب کلاغ


خواب ماهی


خواب کفش


خواب عروسی


خواب آش


می خواهم لیلای تو باشم


بز و میش


چهار فصل من


تالاپ سیب افتاد


بز و میش


بازی در آفتاب


فریاد کوه


گرگم و گله می برم


بازی در باد


بازی در برف


بازی در باران


النگوهای قرمز


بیشتر بخوانید

ژانر فانتزی، پرورشگاه تخیل و خلاقیت

زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟