کتاب هفته ی چهل و چند

Hafteye chehelo chand
بیست روایت از مادری در همین روزها
کد کتاب : 37731
شابک : 978-6009801954
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 278
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 12
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب هفته ی چهل و چند اثر مجموعه ی نویسندگان

"هفته ی چهل و چند" که شامل "بیست روایت از مادری در همین روزها" است، کتابی است که زیر نظر "فاطمه ستوده" به انتشار رسیده و هدف از گردآوری این مجموعه، ارائه ی بینشی متفاوت و نگاهی جدید نسبت به نقش مادر بوده است. نگاه به نقش مادر، در طول تاریخ کمتر از نظرگاه فلسفی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته و به واقعیات زندگی مادران، بسیار کمتر از جنبه ی نمادین و عاطفی آن پرداخته شده است.
کتاب "هفته ی چهل و چند" این بار با عبور از ابعاد استعاری و سمبلیک نقش مادر، تجربیات و واقعیت های زندگی آنان را بدون اسطوره سازی و ایده آل گرایی بررسی می کند. به واقع می توان این هدف کتاب را حتی فارغ از محتوای جالب و خواندنی آن، امری تامل برانگیز دانست؛ چرا که در زمره ی دفعات اندکی است که از مادر صحبت نشده و خود مادر در جایگاه صحبت قرار گرفته است. مادری که تجربه های شخصی خود را بدون واسطه به خواننده منتقل می کند و همین مساله کتاب "هفته ی چهل و چند" را به اثری با مفاهیم دست اول تبدیل می کند.
از ویژگی های مثبت این کتاب این است که هر مادر، در روایت داستان زندگی و افکار خود، از سبک منحصر به فردی برخوردار است و در اینجا شیوه های تربیتی متنوع و رفتارهای گوناگون در پرورش فرزند یک جا جمع آوری شده است. "هفته ی چهل و چند" نشان دهنده ی کوششی است از شیوه های تربیتی خلاقانه و کاربردی و تلاش مادران در ایجاد محیطی امن، سالم و شاد برای فرزند که بتواند در آن رشد کند و در عین حال خیلی هم از استانداردهای تربیتی جامعه امروز متفاوت نباشد.

کتاب هفته ی چهل و چند

قسمت هایی از کتاب هفته ی چهل و چند (لذت متن)
آهسته می راندم با همهٔ احتیاط های تغلیظ شدهٔ مادری برای فرزندش. صد کیلومتر اول را رد کردیم. مادر یک جمله قربان صدقهٔ نوه اش می رفت، گردن لق سوفیا را صاف می کرد و یک جمله از خاطرات و بچگی های عرفان می گفت. با پدر از ایران آمده بود که دو ماه اول بعد از زایمان کمک دست عروسش باشد. از وقتی سوفیا آمده بود انگار تازه مادرهای عالم را دیده بودم. دری بسته در همهٔ این سال ها به رویم باز شده بود. قبل ترها مادرها در چشمم عمارت نگرانی های بی مورد بودند. سرای محبت های به چشم نیامده. خانه ای معمولی انباشته از ترس ها و بکن و نکن ها. در که باز شد، داخل که شدم، قلب سرخ خانه ها را که دیدم، دلم مدام برای مادرم تنگ می شد.