کتاب دیوانگی

Senselessness
کد کتاب : 42624
مترجم :
شابک : 978-6227425376
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 110
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

«اوراسیو کاستیانوس مویا» از نویسندگان پرفروش در ادبیات السالوادور

معرفی کتاب دیوانگی اثر اوراسیو کاستیانوس مویا

کتاب «دیوانگی» رمانی نوشته «اوراسیو کاستیانوس مویا» است که نخستین بار در سال 2004 به چاپ رسید. در مرکز این داستان، نویسنده ای جوان و بی نام به چشم می خورد که از کشوری بی نام در حوزه آمریکای لاتین، به تبعید سیاسی فرستاده شده است. او شروع به توضیح در مورد شغل دلهره آور و خطرناکی می کند که در این کشور جدید بر عهده گرفته است: ویرایش گزارشی هزار و صد صفحه ای برای اسقف اعظم که حاوی جزئیاتی از شکنجه و قتل هزاران روستایی بومی به دست رژیم نظامی کنونی است. نویسنده از کلیسا بیزار است، اما روایت ها و شهادت های تشویش آور نجات یافتگان—که هم غیر قابل تصور هستند و هم فراموش نشدنی—برای او شوک آور و دگرگون کننده است.

کتاب دیوانگی

اوراسیو کاستیانوس مویا
اوراسیو کاستیانوس مویا (متولد 1957) رمان نویس ، داستان نویس و روزنامه نگار اهل السالوادور است. او در سال 1957 در هندوراس از مادری هندوراسی و پدری السالوادوری متولد شد. خانواده وی از چهار سالگی به السالوادور نقل مکان کردند. وی تا سال 1979 هنگامی که برای تحصیل در دانشگاه یورک در تورنتو عزیمت کرد ، در آنجا زندگی کرد.
نکوداشت های کتاب دیوانگی
A crushing satire.
هجوی کوبنده.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Both a descent into hell and a book about how one becomes human.
هم سقوطی به جهنم و هم کتابی درباره این که چگونه یک فرد به انسان تبدیل می شود.
New York Magazine

Like Kafka on amphetamines!
مانند «کافکا» بعد از مصرف آمفتامین!
Believer

قسمت هایی از کتاب دیوانگی (لذت متن)
«مشاعر من مختل شده است.» این جمله را با ماژیک زرد هایلایت کردم و حتی در دفترچه یادداشتم هم نوشتم، چون از این جمله های مبتذل روزمره نبود؛ از جنس کلمات قصار قلنبه سلنبه هم نبود؛ جمله ای بود که بیشتر از هر جمله دیگری که روز اول کارم خواندم، بهت زده ام کرد.

با خودم گفتم هر کس از چنین مصیبتی جان سالم به در ببرد، مشاعرش مختل می شود. بعد این قضیه به شکل بیمارگونه ای ذهنم را مشغول کرد و سعی کردم تصور کنم وقتی یارو بیدار شده چه احساسی داشته، مردی که خیال کرده بودند مرده و وسط شقه های گوشت زن و بچه هایش رهایش کرده بودند تا سال ها بعد این فرصت را پیدا کند که شهادت بدهد و من هم شهادتش را بخوانم و ویرایش کنم.

شهادتی که با جمله «مشاعر من مختل شده است» آغاز می شد؛ جمله ای که عمیقا تکانم داد، چون به سرراست ترین شکل ممکن، وضعیت روانی ده ها هزار نفر با تجربیاتی شبیه به مصائب این مرد «کاکچیکل» را خلاصه می کرد و همچنین خلاصه ای بود از وضعیت روانی هزاران سرباز و نیروی شبه نظامی که مردم به اصطلاح «هم وطن» خود را تکه تکه کرده بودند و ککشان هم نگزیده بود.