کتاب مجموعه اشعار احمد شاملو

Collected works, Ahmad Shamlu, first volume
مجموعه باران - پالتویی
کد کتاب : 4786
شابک : 9786003761636
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 1120
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2002
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 18
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب مجموعه اشعار احمد شاملو اثر احمد شاملو

این کتاب شامل هفده دفتر شعر شاملو، از سالهای 1323-1378هجری شمسی است. این کتاب که در گذشته به صورت مجموعه دو جلدی منتشر شده بود، در ویرایش جدید باهم ترکیب شده و در قالب یک کتاب منتشر شده است.

برای مطالعه دیگر آثار احمد شاملو می توان به دفتر های دیگر از مجموعه آثار وی مراجعه کرد.

هفده دفتر شعر چاپ شده در این کتاب عبارت اند از:
۱۳۲۹–۱۳۲۳ آهن ها و احساس
۱۳۳۰–۱۳۲۹ قطعنامه،
۱۳۳۰ آهنگ های فراموش شده،
۱۳۳۰ بیست و سه
۱۳۳۵–۱۳۲۶ هوای تازه
۱۳۳۸–۱۳۳۶ باغ آینه
۱۳۴۱–۱۳۳۹ لحظه ها و همیشه
۱۳۴۳–۱۳۴۱ آیدا در آینه
۱۳۴۴–۱۳۴۳ آیدا، درخت و خنجر و خاطره
۱۳۴۵–۱۳۴۴ ققنوس در باران
۱۳۴۸–۱۳۴۵ مرثیه های خاک
۱۳۴۹–۱۳۴۸شکفتن در مه
۱۳۵۲–۱۳۴۸ ابراهیم در آتش
۱۳۵۶–۱۳۵۵ دشنه در دیس
۱۳۵۹–۱۳۵۶ ترانه های کوچک غربت
۱۳۶۹ مدایح بی صله
۱۳۷۶–۱۳۶۴ در آستانه
۱۳۷۸–۱۳۵۱ حدیث بی قراری ماهان

متن کاملا به زبان فارسی نوشته شده است. این یک مقدمه عالی برای کارهای شاملو و همچنین یک مرجع جامع برای محققان و طرفدارانش است.

کتاب مجموعه اشعار احمد شاملو

احمد شاملو
احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام می شد و از همین روی، خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. . شاملو علاوه بر شعر، فعالیت هایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمه هایی شناخته شده دارد. مجموعهٔ کتاب کوچه او بزرگ ترین اثر پژوهشی...
دسته بندی های کتاب مجموعه اشعار احمد شاملو
قسمت هایی از کتاب مجموعه اشعار احمد شاملو (لذت متن)
من به زندگی لبخند زدم خاک با من دشمن بود من بر خاک خفتم چرا که زندگی سیاهی نیست چرا که خاک خوب است من بد بودم اما بدی نبودم از بدی گریختم دنیا مرا نفرین کرد من ستاره ام رایافتم من خوبی رایافتم به خوبی رسیدم و شکوفه کردم

کاش می بودی بامداد خمار. کاش همچنان بودی بامداد هشیار بر این پهنه ی ناباوری و بی بار و بی باور... واژه واژه ی شعرهایت عشق بود و عصیان و آزادگی و سینه ستبرکردن روح و یادت همیشه جاودان شاملوی بزرگ. زیباترین حرفت را بگو شکنجه ی پنهان سکوت ات را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه یی بیهوده می خوانید چرا که ترانه ی ما ترانه ی بیهوده گی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست . حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی ست ؛ چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است .

ای کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم، تا باورم کنند.