« سپیده » مثل همیشه زودتر از « آتیه » ، در مزون را باز می کند. چراغ ها را روشن می کند و سی دی موسیقی ملایمی را در دستگاه پخش می گذارد. در میان آن همه حریر، اورگانزا، ابریشم، تافته و تور سفید، احساس می کند یک نو عروس است و هیچ غصه ای در دنیا ندارد جز این که خودش را برای طایفه شوهر لوس کند. دوباره کم مانده است حواسش برود پی شوهر و طایفه شوهرش که خیاط ها از راه می رسند و آمد و رفتشان به طبقه بالا، به هجوم خیال ها، اجازه یورش نمی دهند
کتاب من زن هستم