گولگولاخین، فین و فین و فین، دماغشو بالا کشید. دوید و دوید.
رسید به خرس ماهی گیر، هلش داد، گفت: نگیر! ماهی نگیر! خودتو بگیر!
ماهیهاشو یه لقمه کرد و بیشتر، قرچ و قوروچ و قوروچتر، ماهیها با دم و سر، خندید و رفت جلوتر.
در مجموعهی ( داستانهای خبیث ) با شخصیتهای بامزه و بازیگوشی روبهرو میشویم که شیطنت میکنند، با هر چیزی بازی میکنند و قصههای خندهداری میسازند؛ آنقدر خندهدار که منفجر شوی از خنده؛ آنقدر عجیب و غریب که دو تا شاخ گنده دربیاوری؛ آنقدر شگفتانگیز و رویایی که خوابهای باحال ببینی! و...
کتاب داستان های خبیث 1