1. خانه
  2. /
  3. کتاب اترک

کتاب اترک

3.3 از 1 رأی

کتاب اترک

Atrak
انتشارات: نشر ثالث
ناموجود
42000
معرفی کتاب اترک
شش داستان اترک هرچند به ظاهر جدای از هم هستند اما می‌توان آن‌ها را در جایی مرتبط و حتی پیوسته دانست. در همهٔ‌ آن‌ها شخصیتی به نام شاهین اترک به عنوان روایت‌کننده، روایت‌شونده، یا شاهد و ناظر داستان حضوری کم یا زیاد دارد. سه داستان در مشهد می‌گذرند البته نه آن مشهد کلیشه‌ای و مرسوم در رسانه‌ها به اعتبار شهری مذهبی و سه داستان دیگر یکی در بلوچستان ایران، یکی در تهران، و یکی در ناکجاآبادی در شمال ایران. البته در لابلای این داستان‌ها به صورت ذهنی و عینی به زمان‌ها و مکان‌هایی در خوزستان و ترکمنستان، دههٔ پنجاه یا دههٔ اول قرن چهارده خورشیدی هم نقبی زده شده است.
داستان‌های اترک به تکه‌هایی از وقایع تاریخ معاصر ایران در بستر اتفاقاتی که برای خانواده یا خانواده‌هایی افتاده است، سایه‌وار اشاره می‌کند. اترک می کوشد تا آنچه را که بر ما رفته و آنچه را که بر ما می‌رود، روایت کنند.
درباره امین اطمینان
درباره امین اطمینان
متولد بیست‌و‌پنجم تیرماه هزاروسیصدوشصت‌وپنج هجری خورشیدی در مشهد و ساکن و روان در آن. کارشناسی‌ام را تاریخ محض خوانده‌ام در فردوسی مشهد و کارشناسی ارشدم را تاریخ ایران دوره اسلامی در بهشتی تهران. بهشتی همان ملی (سابق) است و ملی روزگاری همان بهشتی، فردوسی بود که آرزویش را داشتیم. داریم. خواهیم داشت همچنان لابد. نیمه‌ی دهه‌ی شصت. مشهد. پس طبیعی است که به قول ریموند کارور شاهد باشم. شاهد زندگی. نیمچه‌شاهدِ این زندگی. و گاهی شَستم خبردار شود.
نظر کاربران در مورد "کتاب اترک"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتاب اترک مجموعه داستان خوبی بود. شناخت بخشی از سویه‌های مغفول‌مانده‌ی شهری مثل مشهد را به صورت دراماتیک میسر می‌کند. این یکی از حُسن‌هاش بود. «...با خودم فکر کردم یکی از بدی‌های، یکی از بدترین‌هاش هم شاید همین است. آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. لباس آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. غذای آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. ناراحتی آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. و لذت تنوع لباس آدم‌ها، لذت تنوع طعم غذای آدم‌ها و نوع منحصربه‌فرد و خاص ناراحتی آدم‌ها را ازشان می‌گیرد.» بخشی از داستان اترک

1401/04/24 | توسطمحمود عباسپور - کاربر سایت
4
|
پاسخ ها

«...دوست داشتم پلان‌سکانسِ بیمارستانیِ فیلمی سینمایی باشد از ایران دهه‌ی سی خورشیدی، مثلا دوران سیاه بعد از کودتای بیست‌و‌هشت مرداد که می‌روند تهران را در مراکش یا مصر یا ایتالیا یا اسپانیا فیلمبرداری می‌کنند تا همه‌چیز، آدم‌ها و ساختمان‌ها، طبیعی و واقعی دربیاید. تا آنجا که راه دارد طبیعی و واقعی دربیاید. انگار بازیگر مادر و پسر در غیاب پدر سیاسی‌کارشان گوشه‌ای، کنجی را انتخاب کرده باشند و درونش پناه گرفته باشند تا بازی تمام شود. تا کارگردان کات بدهد. در سکوت بیمارستان دیوارگچیِ رنگِ زردآبِ خشک‌شده‌ی کوچک دولتی خلوتِ شهرک مُقَسَّم مشهد، با همین تصورات و وزش بوی همیشه دلهره‌آور الکل و آمپول و دارو در فضا، در سالن انتظار روشن از مهتابی‌ای پت‌پتی، با تلویزیون تنها شدم.» بخشی از داستان کوتاه «سختْ‌گوش» از مجموعه‌ی داستان اترک

1401/06/14|توسطسام انائولی - کاربر سایت
3

با خودم فکر کردم یکی از بدی‌های جنگ، یکی از بدترین‌هاشم شاید همین است. آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. لباس آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. غذای آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. ناراحتی آدم‌ها را شبیه هم می‌کند. و لذت تنوع لباس آدم‌ها، لذت تنوع طعم غذای آدم‌ها، و نوع منخصربه‌فرد و خاص ناراحتی آدم‌ها را ازشان می‌گیرد. جنگ در کامنت قبلی جا مانده بود. کاش جنگ‌ها همیشه در زندگی‌مان جا بمانند.

1401/06/16|توسطمحمود عباسپور - کاربر سایت
4