حکایت زندگی، حکایت غریبیست. تا انسان نباشی، طعم زندگی را نچشیده باشی، درد را لمس نکرده باشی و از فشار غصه هایت به گریه نیافتاده باشی، نمی فهمی چقدر با همین تن نحیف و جسم خاکی، لبریزاز صبر و تحملی! گاهی چه ناشکیب ناله می کنی که دیگر نمی توانیم اما تمام واقعیت این نیست، وقتی به عقب برمی گردیم، می بینیم چه جاهایی باید می شکستیم و نشکستیم چه جاهایی باید کم می آوردیم و نیاوردیم!