کتاب نوبت ناتانائیل

Nathanaels turn
کد کتاب : 65557
شابک : 978-9642135103
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب نوبت ناتانائیل اثر علی میرفتاح

کتاب نوبت ناتانائیل رمانی بسیار جذاب از سید علی میرفتاح است که در سال 1400 توسط نشر مرکز روانه بازار کتاب در ایران شده است. این کتاب هم اکنون در وبسایت ایرانکتاب در دسترس است و شما می توانید به صورت غیر حضوری این کتاب را خریداری نمایید. نویسنده این کتاب سالها به حرفه روزنامه نگاری مشغول بوده است و از دیگر کتاب های او مانند«قلندران پیژامه پوش»، «شمسیه لندنیه: مواجهه حاج سیاح محلاتی با شرلوک هلمز انگلیسی»، «گیت دخانی: گزارش پنج دیدار» و «یک غول، یک جن، یک پری "مجموعه قصه و نوشته"» میتوان یاد کرد. این کتاب که تحت عنوان "نوبت ناتانائیل منتشر شده است روایت بسیار جذابی دارد که می تواند خوانندگان را کجذوب خود کند. شخصیت ها در این اثر داستانی به خوبی پرداخته شده اند و حس همذات پنداری را می توانند در خوانندگان بوجود آورند. این روایت داستانی در واقع روایتی عارفانه است مه علاقه مندان به تصوف می توانند از این کتاب نیز لذت ببرند.

کتاب نوبت ناتانائیل

علی میرفتاح
سید علی میرفتاح متولد سال 1346 ، روزنامه‌نگار و نویسنده معاصر ایرانی می باشد.
قسمت هایی از کتاب نوبت ناتانائیل (لذت متن)
" یک راست از خود جهنم پا شده بود و آمده بود خانه ی من. نصف شب، چشم که باز کردم دیدم روی صندلی، روبه روی آینه، پایین پام نشسته، زل زده به چشمهام. خوب و واضحش نمی توانستم ببینم. آتش چشمهاش، در ظلمت شب، اذیت می کرد چشم هام را. اما این اذیت مختصر چه اهمیتی می توانست داشته باشد در برابر ترسی که به جانم افتاده بود؟ زمان برد تا بفهمم آنچه میبینم رویا نیست و این موجود ترسناک، به خواب و خطای دید یا به اوهام شبانه ام ربطی ندارد. از بچگی چشمهام عادت داشتند به بازسازی موجودات مهیب ... همین که مردمک ها خودشان را با تاریکی وفق می دادند، فی الفور از سایه ها و لباس ها و نقش و نگارهای روی دیوار هیولاها را بیرون می کشیدند تا به جانم بیفتند و آزارم دهند. حرف یک شب و دو شب نبود، هر شب در تاریکی غلیظ و روشنایی رقیق خانه، اسباب و لوازم دور و برم جان می گرفتند در هیبت ارواح سرگردان و خون آشامان بی شفقت به جولان در می آمدند و تا سرحد مرگم می ترساندند، فقط خواب بود که به دادم می رسید و پرده ای از رویاهای پرت و پلا به رویم میگشود."