1. خانه
  2. /
  3. کتاب دیگر به جنگل نمی رویم

کتاب دیگر به جنگل نمی رویم

3.2 از 1 رأی

کتاب دیگر به جنگل نمی رویم

Nous n'irons plus au bois
٪15
50000
42500
معرفی کتاب دیگر به جنگل نمی رویم
کتاب «دیگر به جنگل نمی‌رویم» نوشته‌ی مری هیگینز کلارک داستان زندگی زنی به نام لوری کنیون را روایت می‌کند که در کودکی، در سن چهار سالگی، توسط زوجی مذهبی به نام‌های بیک و اوپال ربوده می‌شود. آن‌ها او را برای مدت دو سال در خانه‌شان نگه می‌دارند و در این مدت او را مجبور به تکرار آموزه‌های خود می‌کنند، در حالی که مورد سوءاستفاده‌ روحی و جسمی نیز قرار می‌گیرد. این تجربه‌ی تلخ باعث شکل‌گیری چند شخصیت مجزا در ذهن لوری می‌شود، که سال‌ها بعد، بدون آن‌که خودش آگاه باشد، زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
سال‌ها پس از آزادی و بازگشت به خانه، لوری به‌ظاهر زندگی عادی‌ای دارد. او دانشجوی دانشگاه شده، اما همچنان خاطرات آن دوران را به‌طور کامل سرکوب کرده است. وقتی استادش، آلن گرانت، به قتل می‌رسد، همه‌چیز به‌هم می‌ریزد. اثر انگشت لوری در صحنه‌ی جرم پیدا می‌شود، ولی او هیچ خاطره‌ای از حادثه ندارد. همین مسئله باعث می‌شود مظنون اصلی پرونده شود و پرونده وارد مرحله‌ای جدی شود.
خواهر بزرگ‌تر لوری، سارا، که روان‌پزشک است تلاش می‌کند با بررسی وضعیت روانی او سرنخ‌هایی از حقیقت پیدا کند. در این مسیر، مشخص می‌شود که یکی از شخصیت‌های دیگر لوری، به نام لئونا، ممکن است در این قتل نقش داشته باشد. بررسی‌ها به‌تدریج پرده از رابطه‌ی این قتل با گذشته‌ی لوری برمی‌دارند، و مشخص می‌شود که بیک و اوپال هنوز هم در جایی با هویت‌های جدید زندگی می‌کنند و ممکن است برای پنهان نگه‌داشتن رازهای گذشته حاضر به انجام هر کاری باشند.
در ادامه، داستان بین گذشته و حال حرکت می‌کند و نشان می‌دهد که تأثیرات یک تجربه‌ی کودکی چطور می‌تواند سال‌ها بعد دوباره سر برآورد و حتی به فجایعی مانند قتل منجر شود. روایت با تمرکز بر اختلال تجزیه‌ای هویت، رابطه‌های خانوادگی، و تلاش برای به‌دست آوردن حقیقت، جلو می‌رود. بخش‌های حقوقی و روان‌شناسی کتاب نیز بخشی از پیش‌برد ماجرا را برعهده دارند، و داستان تا پایان با این درگیری‌ها ادامه پیدا می‌کند.
درباره مری هیگینز کلارک
درباره مری هیگینز کلارک
مری ترسا النور هیگینز کلارک کانهینی، زاده ی 24 دسامبر 1927، رمان نویس آمریکایی است.کلارک در همان سنین پایین نوشتن را شروع کرد و پس از چندین سال کار به عنوان منشی، یک سال را به عنوان مهمان دار هواپیما گذراند. او سپس ازدواج کرد و با نوشتن داستان های کوتاه، مخارج زندگی را تأمین می کرد.بعد از این که شوهرش در سال 1964 از دنیا رفت، کلارک به کار نوشتن متن برای رادیو مشغول شد تا این که به اصرار مدیر برنامه هایش، به نوشتن رمان روی آورد.رمان های پرتعلیق این نویسنده به موفقیت های زیادی دست یافت و تا سال 2007، هشتاد میلیون نسخه از آثارش تنها در ایالات متحده به فروش رفت. گفتنی است که کارول، دختر کلارک، نیز نویسنده است.
قسمت هایی از کتاب دیگر به جنگل نمی رویم

موقع رفتن فرارسید و لاری در زمان خداحافظی به گریگ گفت: بهتره صورتتو بتراشی. اما بدون من تو رو به خاطر خودت و وجودت دوست دارم و این مسائل برام مهم نیست. در حالیکه دور می شد گفت: تو با این دماغ قشنگت و با این چونه پر انرژیت برام خیلی دوست داشتنی هستی. دو مرتبه برگشت او را بوسید تا اینکه گریگ تا دم در او را دنبال کرد و پشت در به وی رسید، او را در بغل گرفت و بلندش کرد و فشارش داد، لاری از این رفتار او بی اندازه ناراحت و دل شکسته شد. و در حالی که اشک می ریخت و داد می زد، با لگد گریگ را به عقب پرت کرد.

مقالات مرتبط با کتاب دیگر به جنگل نمی رویم
داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق
داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب دیگر به جنگل نمی رویم"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

داستان که طبق معمول همه داستانهای ماری هیگینز کلارک عالیه ولی ترجمه بسیار افتضاحی داره، نه جمله بندی درست، نه فصل بندی(مثل سایر کتابهای کلارک)، نه روان نویسی داشت، بعضی جملات خودمانی و بعضی بسیار ادبی نوشته شده و خلاصه حیف این کتاب که توسط این مترجم ترجمه شده!

1402/05/10 | توسطمریم - کاربر سایت
0
|

داستان جالبی داشت 👌

1401/02/23 | توسطسمیرا
0
|