کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو» اثر «هیرومی کاواکامی»، کاوشی فرهنگی در ژاپنِ پس از جنگ است که در قالب یک داستان عاشقانهی پراحساس و امیدبخش به مخاطبین ارائه می شود. جهان در قرن بیستم و به خصوص در پایان جنگ جهانی دوم، تغییراتی گسترده در فرهنگ، تکنولوژی و اقتصاد را تجربه کرد که نظیرش تا پیش از آن رقم نخورده بود.
یکی از کشورهایی که شاید بیش از سایرین تحت تأثیر این تغییرات قرار گرفت، ژاپن بود؛ سرزمینی که یکی از سرزندهترین و شگفتانگیزترین فرهنگ های باستانی را داشت—سرشار از آیین های کهن و قالب های هنری مانند رقص «کابوکی»، خوشنویسی و جشن چای.
تمام این ها به حاشیه رانده شد تا راه برای فرهنگی جدید با ویژگی هایی مشخص گشوده شود: تکنولوژی پیشرفته، ساعت های کاری طولانی، انبوهی از تاجران و کارمندان با کت و شلوارهای سیاه، و علاقه به دنیای جذاب و رنگارنگ بازی های ویدیویی و انیمه.
نام کاملش آقای «هاروتسونا ماتسوموتو» بود؛ اما من او را «سِنسه» صدا می کردم. نه «آقا» یا «قربان»، فقط «سنسه». او معلم زبان ژاپنیام در دبیرستان بود. معلم اصلیام نبود و زبان ژاپنی چندان خوشایند من نبود؛ بنابراین به راستی او را به خاطر نمی آوردم. از زمانی که مدرسه را تمام کرده بودم، مدتی طولانی بود که او را ندیده بودم. چند سال پیش، ما داخل یک بار در نزدیکی ایستگاه قطار کنار هم نشسته بودیم و از آن پس بود که هر از گاه با یکدیگر مواجه می شدیم.—از کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو» اثر «هیرومی کاواکامی»
در اعماق شکافی که این دو جهانِ قدیمی و جدید را از هم جدا می کند، پروتاگونیست داستان، «سوکیکو»، به شکل اتفاقی معلم سابق خود در دبیرستان را می بیند. برای «سوکیکو» و معلمش—که او را «سِنسه» (به معنای استاد) می نامد—احساس تنهایی با حسی از مالیخولیا گره خورده است. «سنسه» دوستداشتنی و غیرعادی به نظر می رسد، مردی اخلاقگرا و «سنتی» که کلکسیونی از قوری های تزئینی دارد، به جمعآوری قارچ ها علاقهمند است، و از چمدانی جادویی سخن می گوید. «سنسه» همسرش را از دست داده و مانند «سوکیکو»، با رنج هایی مداوم مواجه است. او بارها فقدان را تجربه کرده است و اکنون نمی تواند به کسی نزدیک شود چون می ترسد این فرد جدید را نیز از دست بدهد.
«سوکیکو» با افسردگی دست به گریبان است. او احساس می کند قادر به درک عشق نیست و تنها فرصت خود در جوانی برای رسیدن به این نوع از خوشحالی را به خاطر انفعال و برخی رفتارهایش از دست داده است. او از آن زمان تا کنون، در حبابی معلق، پرانزوا و عاری از هر گونه پیوند عاطفی زندگی کرده است. «سوکیکو» تنهایی را به حالت نرمال و عادی زندگیاش تبدیل کرده و پذیرفته که از این وضعیت راضی است، یا حداقل، تقریبا راضی است.
نیروی محرکهی داستان «حال و هوای عجیب در توکیو» اثر «هیرومی کاواکامی»، عشقی تدریجی است که میان «سوکیکو» و «سنسه» شکل می گیرد. آن ها در یک بار در نزدیکی های محل سکونت خود، بعد از دهه ها دوباره یکدیگر را ملاقات می کنند. شاید اگر شرایط به شکلی دیگر بود، آن ها اندکی گفتوگو می کردند و این دیدار غافلگیرکننده به پایان می رسید.
اما آن ها هر دو به تنهایی و رنجی مشابه دچار هستند. «سوکیکو» و «سنسه» برای مدتی کوتاه با هم صحبت می کنند و درمی یابند که زبانی مشترک دارند. ملاقات های بدون برنامهریزیِ بیشتری در همین بار، میان آن ها اتفاق می افتد و این دو طی ملاقات ها، غذا و نوشیدنی می خورند، داستان ها و خاطراتی ساده را تعریف می کنند، به رفتارهای عجیب خود می خندند، و رابطهای صمیمی را شکل می دهند.
وقتی به سمتش نگاهی انداختم، دیدم که او هم داشت مستقیما به من نگاه می کرد. با خودم گفتم، چرا چهرهاش را می شناسم...؟ «سنسه» به حرف آمد. «ببخشید، شما سوکیکو اُماچی هستید؟» من که تعجب کرده بودم، در پاسخ به نشانهی بله، سر تکان دادم. «سنسه» گفت: «گهگاه شما را اینجا دیدهام.» من که همچنان به او نگاه می کردم، به حالتی گیج پاسخ دادم: «واقعا؟» موهای سفیدش را به دقت به سمت عقب خوابانده بود و یک پیراهن سفید آهار خورده و جلیقهای خاکستری به تن داشت.—از کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو» اثر «هیرومی کاواکامی»
رمان بر جذابیت های یافتنِ فردی دیگر که زبان، احساسات، ترس ها و اضطراب هایی مشابه دارد، تمرکز می کند. هدف اصلی «کاواکامی» از خلق این داستان را شاید بتوان کاوش در لذت ها و رنج های پیرامون اندوه در نظر گرفت—کاوشی که به شکلی هنرمندانه و احساسبرانگیز توسط نویسنده به انجام رسیده است.
کاراکترهای اصلی در داستان، علیرغم داشتن ویژگی ها و رفتارهایی مختص به خودشان، کاملا واقعی و باورپذیر به نظر می رسند. هدف از تمام داستان ها، تزریق میزانی مشخص از باورپذیری به کاراکترها—حتی عجیبترین و ماوراییترین شخصیت ها—است. «سوکیکو» و «سنسه» به خاطر عادی بودنشان، برای مخاطبین قابل همذاتپنداری جلوه می کنند.
آن ها هم مهربان و هم بدرفتار هستند، رفتارهایی غیرمنطقی و گاهی خندهدار از خود نشان می دهند، به خاطر جنبه های گوناگون شخصیت خود احساس شرمندگی و خجالت می کنند، و به شکل پیوسته با فراز و نشیب های عاطفی مواجه می شوند. «سوکیکو» و «سنسه» نمی توانند احساسات خود را به خوبی به کلمات تبدیل کنند. آن ها به خاطر بحثی در مورد بیسبال، تا آستانهی جدایی پیش می روند، و تحت تأثیر توقعات اجتماعی (تفاوت سنی میان آن ها) قرار می گیرند.
اگرچه «سوکیکو» و «سنسه» در حومهی یکی از بزرگترین و شلوغترین شهرهای جهان یعنی توکیو زندگی می کنند، زندگی و تفریحات سادهای دارند: رفتن به همان بار همیشگی، خوردن غذاهای تازه، صحبت در مورد آیین ها، نوشیدن «ساکی» و اندکی خندیدن. آن ها می دانند که همین آیین های مشترک و ساده، پایه و اساس تمام عشق های ماندگار است.
«سوکیکو» اما نمی داند باید با احساسات خود نسبت به «سنسه» چگونه مواجه شود و در اغلب اوقات، حسی از تردید را در رابطه با معلم سابقش تجربه می کند. او کاملا درونگرا است و مدام به نوع شخصیت خود می اندیشد، و در نتیجه، مخاطبین می توانند احساسی از نزدیکی و صمیمیت را با او شکل دهند.
از راه درِ شیشهای می توانستم طرح مبهمی را از شاخه های درخت ببینم. از آنجا که شکوفه نداشتند، نمی توانستم بفهمم که چه نوع درختانی هستند. راجع به گیاهان هیچ وقت اطلاعات زیادی نداشتهام. از «سنسه»، هنگامی که یک سینی از تکه های کوچک ماهی سالمون و کراکر برنجیِ «کاکینوتانه» را می آورد، پرسیدم: «درختان توی باغ از چه نوعی هستند؟» پاسخ داد: «همهشان درخت گیلاساند.» «همهشان درخت گیلاس؟» «بله، همهشان. همسرم عاشقشان بود.» گفتم: «باید در بهار زیبا باشد.» «سنسه» بدون هیچ تنفر خاصی گفت: «حشرات از سر و کولشان بالا می روند. در پاییز، برگ های مرده کل اینجا را برمی دارد، در زمستان، شاخه های خالی غمانگیز و دلتنگ کنندهاند.» «امشب ماه بیرون است.» یک ماه نیمهی مهآلود آن بالا در آسمان آویخته بود.—از کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو» اثر «هیرومی کاواکامی»
تمرکز روایت بر غذاها و نوشیدنی ها را شاید بتوان روش «کاواکامی» برای خلق پُلی در نظر گرفت که آیین های کهن دنیای «سنسه» را با دنیای جدیدتری که «سوکیکو» در آن ساکن است، پیوند می زند و نشان می دهد گذر از دنیای قدیم به جدید لزوما به معنای از دست رفتن همه چیز نیست.
مخاطبین می توانند احساس کنند که «سوکیکو» و «سنسه» شانسی برای با هم بودن دارند. کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو» تصویری جذاب از عشقی امیدبخش است، از برخورد دنیاهای قدیمی و جدید، و تقلای انسان هایی که انگار نمی توانند در هیچ کدام از این دنیاها ساکن شوند.